پساختلاطback mixingواژههای مصوب فرهنگستاناختلاط بخشی از مواد درحالحرکت در داخل دستگاهی مانند واکنشگاه، با مواد ورودی پشتسرخود
اختلاطلغتنامه دهخدااختلاط. [ اِ ت ِ ] (ع مص ) آمیخته شدن . (زوزنی ). درهم شدن . امتزاج . اِلتباس . اِلتباک . آمیختن . درآمیختن : سعادت اختلاط زیرکانست ز نادان گر رسد سودی زیانست . ناصرخسرو.همچو در کان خاک و زر کرد اختلاطدر میانشا
اختلاطفرهنگ فارسی عمید۱. آمیختن؛ مخلوط شدن؛ درهم شدن؛ درهم آمیختن؛ آمیختگی.۲. (شیمی) ترکیب شدن دو یا چند جسم با یکدیگر بهطوریکه حتی با میکروسکوپ نتوان اجسام ترکیبشده را تمیز داد، اما با وسایلی بتوان آنها را از هم جدا کرد.۳. گفتگوی دوستانه.۴. [قدیمی] جماع کردن؛ همبستر شدن.
کنترپوانcounterpointواژههای مصوب فرهنگستاناختلاط دو یا چند خط لحنی با توجه به استقلال هریک از آنها و اصول فنی حاکم بر این اختلاط