پشتاپشتلغتنامه دهخداپشتاپشت . [ پ ُ پ ُ ] (ص مرکب ، ق مرکب ) پشت سرهم . پیاپی متوالی . مسلسل . متصل : و از شیخ ابوعبداﷲ خفیف می آید رحمةاﷲ علیه که چون از دنیا بیرون شد چهل چله ٔ پشتاپشت بداشته بود. (هجویری ). پس از مطبخها هاون ها و چیزهای سنگی بیاویختند از نهیب جان ، و بر
گشتاگشتلغتنامه دهخداگشتاگشت . [ گ َ گ َ] (ق مرکب ) گردش کنان . راه پویان : این فقیه آزادمرد از وطن خویش بیفتاد و گشتاگشت رفت تا نزدیک ارسلانخان پسر قدرخان . (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 606).
شطشاطلغتنامه دهخداشطشاط. [ ش َ ] (ع اِ) یک نوع مرغی . (ناظم الاطباء). نوعی از مرغان . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
مسلسللغتنامه دهخدامسلسل . [ م ُ س َ س َ ] (ع ص ، ق ) پی درپی . متوالی . (ناظم الاطباء). پیاپی . پشتاپشت . مربوط. (یادداشت مرحوم دهخدا). یکی پس از دیگری : مر آن دوست را دوستان بسیارند و همچنین مسلسل . (گلستان ).- حدیث مسلسل ؛ (اصطلاح حدیث ) ع