چسپندگیلغتنامه دهخداچسپندگی . [ چ َ پ َ دَ / دِ ] (حامص ) الصاق و لزوجت و آنچه موجب اتصال دو یا چند چیز بهم گردد. (ناظم الاطباء). چسپناکی . لزوجت . نوچی . وزکناکی . چسپ آلودگی . دوسندگی . رجوع به چسپناکی و چسپنده شود.
سندیلغتنامه دهخداسندی . [ س ِ ] (ص نسبی ) منسوب به سند که از بلاد هند میباشد. (الانساب سمعانی ). منسوب به سند ناحیتی از هندوستان قدیم که امروز داخل کشور پاکستان است : از پارسی و تازی و از هندو و از ترک وز سندی و رومی و ز عبری همه یکسر. ناص
سندیلغتنامه دهخداسندی . [ ] (اِ) اسم هندی نخل بری و بی ثمر است که تنه ٔ آنرا بریده ظرفی بجای آن نصب بنمایند و بمرور یک شبانه روز در آن رطوبت جمع کرده پس برداشته بیاشامند، شیرین طعم و اگر یک دو روزه بماند و کف بکند مسکر میشود و از مطلق آن مراد نزد اهل هند آن رطوبت مجتمع مسکر است . (فهرست مخزن
سندیلغتنامه دهخداسندی . [ س َن ْ ن ِ ] (اِخ ) ابن محمدبن عبدالهادی تتوی (مدنی ) ابوالحسن ، نورالدین سندی . فقیه حنفی . عالم در حدیث و تفسیر و عربی . اصل وی از سند و محل تولدش نیز در همین محل است و بمدینه تا زمان وفات مسکن گزید و بسال 1138 هَ . ق . درگذشت . او
سندیلغتنامه دهخداسندی . [ س ِ ] (اِخ ) ابن شاهک داروغه بغداد که دخیل در شهادت موسی بن جعفر علیه السلام است . و سندی بن شاهک وی را زهر داد. رجوع به حبیب السیر، تاریخ اسلام ص 93، 194، ابن الندیم ، البیان و التبیین ج <span class