پلاسکلغتنامه دهخداپلاسک . [ پ َ س َ ] (اِ مصغر) پلاس کوچک : پلاسکی پوشیده هر سه روز قرصکی نان ، طعام وی بودی . (قصص الانبیاء ص 202). || فلاکت و نکبت باشد. (برهان قاطع). بدبختی . تنگی : در گوش مال خصم محابا رو
لاسکلغتنامه دهخدالاسک . [ س َ ] (اِخ ) نام دهی جزء دهستان شفت بخش مرکزی شهرستان فومن واقع در 22 هزارگزی خاوری فومن و 13 هزارگزی خاوری شفت . دارای 838 تن سکنه . (فرهنگ جغرافیائی ایران ج <span
لاشکلغتنامه دهخدالاشک . [ ش َ ] (اِخ ) نام موضعی در کوهپرِ کجور. (مازندران استرآباد رابینو بخش انگلیسی ص 109). دهی از دهستان کران . بخش مرکزی شهرستان نوشهر، واقع در 6 هزارگزی باختر کجور. کوهستانی ، سردسیر. دارای <span class="
لاشکلغتنامه دهخدالاشک . [ ش َ ] (ع ق مرکب ) (از: لا + شک ) بی شک . بلاشک . بی گمان : هر جایگه که رفتی باز آمدی مظفرچون با خطر شریکی لاشک مظفّر آیی . فرخی .اکنون لاشک مرا پیش او باید رفتن . (اسکندرنامه نسخه ٔ نفیسی ).تو بیماری د
لاصقلغتنامه دهخدالاصق . [ ص ِ ] (ع ص ) چفسیده . دوسیده . برچسبنده : لخ ّ، لاصق النسب . (منتهی الارب ).
پلاژلغتنامه دهخداپلاژ. [ پ ِ ] (اِخ ) قومی باستانی که در ازمنه ٔ ماقبل تاریخ میزیستند یونان و گنک باراژه و سواحل آسیای صغیر و ایطالیا را اشغال کرده بودند. این قوم بدوی هیچگاه ملتی تشکیل نداده است و یونانیان قدیم آنان را از اراضی متصرفی خویش بیرون کرده و یا به بندگی و اسارت گرفتند. پلاژها پیش
بالکانلغتنامه دهخدابالکان . (اِخ ) (شبه جزیره ٔ بالکان ) یکی از سه شبه جزیره ٔ معروف جنوب اروپا و شرقی ترین آن است که به کوهستان کارپات در مرکز اروپا منتهی میشود. دریاهای آدریاتیک و یونین در غرب ، دریای مدیترانه در جنوب و دریای آرشیپل و مرمره و دریای سیاه در شرق آنرا احاطه کرده اند. (ظاهراً این
پردیکاسلغتنامه دهخداپردیکاس . [ پ ِ ] (اِخ ) از سرداران اسکندر مقدونی . وی پس از اسکندر به نیابت سلطنت انتخاب شد و تمام سرداران سپاه را به مجلس مشورتی طلبید و ممالک را بین آنان تقسیم کرد راجع به این مسئله بین مورخین عهد قدیم اختلافاتی دیده میشود و بنابراین مجبوریم که روایت هر یک را جداگانه ذکر ک