پلغیدنلغتنامه دهخداپلغیدن . [ پ ُ ل ُغ ْ غی دَ ] (مص ) پلقیدن . بیرون جستن و برجستن و برآمدن و بیرون خزیدن چیزی چنانکه تیرک دیگ جوشان و چشم در بعض بیماریها. بیرون آمدن چیزی از جای خود به بیرون برجستگی چیزی . جحظ. جحوظ. و نیز رجوع به بیرون نشستن شود.
پلغیدنفرهنگ فارسی عمید۱. پلغپلغ زدن مایعی غلیظ در حال جوشیدن میان دیگ.۲. بیرون جستن یا بیرون آمدن چیزی از جای خود یا از حد طبیعی خود مانند برآمدگی و برجستگی چشم.
پلغیدنفرهنگ فارسی معین(پُ لُ دَ) (مص ل .) 1 - بیرون زدن چیزی از حد طبیعی ، مانند برآمدگی چشم . 2 - صدای جوشیدن آب .
لغیدنلغتنامه دهخدالغیدن . [ ل َغ ْ غی دَ ] (مص ) جنبیدن در جای خود پس از استواری . لِغلِغ کردن . || آوای لغشده دادن ، چنانکه در تخم مرغ و دندان و جز آن . و رجوع به لغ شود.
بیرون نشستنلغتنامه دهخدابیرون نشستن . [ ن ِ ش َ ت َ ] (مص مرکب ) پلقیدن . پلغیدن . جحوظ. بیرون خیزیدن .بیرون خاستن . (یادداشت مؤلف ). برآمدن از جای : و هرگاه که مسترخی شود [ عضله های عصب مجوف چشم ] چشم بیرون نشیند. (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ). باب دهم ... اندر بیرون نشستن چشم نه ب
ورپلغیدنلغتنامه دهخداورپلغیدن . [ وَ پ ُ ل ُ دَ ] (مص مرکب ) ورپلوغیدن . در تداول ، بیرون زدن . از جای خود بیرون آمدن مثل بیرون آمدن چشم از حدقه و مانند آن . (فرهنگ فارسی معین ).