پلوسلغتنامه دهخداپلوس . [ پ ُ ] (اِ) مخفف چاپلوس است که فریب دادن به چرب زبانی باشد. (برهان قاطع). چرب زبانی و فریب . (فرهنگ خطی ). || (ص ) فریبنده که به چرب سخن مردم را از راه برد.
ساختار لوویسLewis structure, electron-dot formula, Lewis formulaواژههای مصوب فرهنگستاننوعی فرمول ساختاری که در آن الکترونها با نقطه نشان داده میشوند
لوش لوشلغتنامه دهخدالوش لوش . (ص مرکب ) پاره پاره : گر بجنبد در زمان گیردش گوش بر زمین زن تا که گردد لوش لوش .عیوقی .
پلوسنلغتنامه دهخداپلوسن . [ پ ِ س َ ] (اِخ ) کرسی بخش لورا در ناحیه ٔ سنت اتین و 45هزارگزی آن . دارای 3269 تن سکنه .
پلوس پرسالغتنامه دهخداپلوس پرسا. [ پ ُ پ ِ ](اِخ ) پلوس فارسی . پل ایرانی . حکیمی از مردم ایران .او راست کتابی در فلسفه بنام انوشیروان و در این کتاب جایگاه دانش را بالاتر از دین قرار داده است و میرساند که فلسفه عبارت از شناسائی خود است تا بدین وسیله همه چیز شناخته شود چنانکه خدای تعالی نیز به همه
طوغان پلوسرکانلغتنامه دهخداطوغان پلوسرکان . [ طَ پ ُ س َ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان اسفندآباد بخش قروه ٔ شهرستان سنندج نزدیک پلوسرکان . سکنه 30 تن . (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 5).
پلواسلغتنامه دهخداپلواس . [ پ َل ْ ] (اِ) فریب و چابلوسی باشد. (برهان قاطع). آن را پلوس نیز گویند. (آنندراج ).
دانائوسلغتنامه دهخدادانائوس . (اِخ ) پسر پلوس پادشاهیست که بموجب افسانه های قدیم یونان بر قسمتی از مصر حکومت میکرد. (ترجمه ٔ تمدن قدیم فوستل دکولانژ ص 475 و 476). نام شخصیتی اساطیری پادشاه مصر و سپس آرگوس . وی پدر دختران دانائید
غریفابیلوسلغتنامه دهخداغریفابیلوس . [ غ ِ ] (اِخ ) تعریب گریوا پلوس . صاحب الحلل السندسیة (ج 2 ص 218) گوید: پس از آنکه فرنگیها کتلونیه (کاتالونْی ) را به تصرف آوردند در آنجا نه کنت بودند که از پیروان امپراتور به شمار می آمدند. به س
دیدولغتنامه دهخدادیدو. [ دُ ] (اِخ ) بانی و ملکه ٔ افسانه ای کارتاژ.دختر شاه صور بود و گویند الیسا نام داشت . شوهرش بدست برادرش پوگمالیون که بجای پدر بسلطنت صور نشست بقتل رسید. دیدو با پیروان خود صور را ترک گفت و با کشتی نخست به قبرس و از آنجا به افریقای شمالی رفت و کارتاژ را بنا نهاد. بر طبق
راه آهنلغتنامه دهخداراه آهن . [ هَِ هََ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) دو خط آهن متوازی که بر آن قطار ماشین حرکت میکند. (فرهنگ نظام ). دو خط آهنی که از جایی بجایی کشیده شود و قطار آهن از آن عبور کند. ریل .تاریخچه ٔ راه آهن در جهان : اولین قطار راه آهن دنیا به سال 1832<
پلوس پرسالغتنامه دهخداپلوس پرسا. [ پ ُ پ ِ ](اِخ ) پلوس فارسی . پل ایرانی . حکیمی از مردم ایران .او راست کتابی در فلسفه بنام انوشیروان و در این کتاب جایگاه دانش را بالاتر از دین قرار داده است و میرساند که فلسفه عبارت از شناسائی خود است تا بدین وسیله همه چیز شناخته شود چنانکه خدای تعالی نیز به همه
پلوسنلغتنامه دهخداپلوسن . [ پ ِ س َ ] (اِخ ) کرسی بخش لورا در ناحیه ٔ سنت اتین و 45هزارگزی آن . دارای 3269 تن سکنه .
چاپلوسلغتنامه دهخداچاپلوس . (ص ) متملق ریاکار. چرب زبان . کسی که گفتارش مخالف پندار و کردار وی باشد. آنکه به تو از تعظیم و مهربانی قولی و فعلی آن کند که در دل ندارد. کسی که به شیرین سخنی و چرب زبانی مردم را بفریبد. ذَمَلَّق ؛ مرد چاپلوس و مرد سبک تیززبان . (منتهی الارب ) :</spa
چپلوسلغتنامه دهخداچپلوس . [ چ َ ] (ص ) مخفف چاپلوس است ، که زبان آور و فریبنده باشد. (برهان ) (آنندراج ). مخفف چاپلوس است . (جهانگیری ) (فرهنگ نظام ). چاپلوس و زبان آور و فریبنده . (ناظم الاطباء). رجوع به چاپلوس شود.
چاپلوسفرهنگ فارسی عمیدکسی که با چربزبانی و خوشامدگویی دیگری را فریب بدهد؛ خوشامدگو؛ چربزبان؛ متملق.