پلکانلغتنامه دهخداپلکان . [ پ ِل ْ ل َ / ل ِ ] (اِ) پله های متوالی از پائین به بالا ساخته و آن جمع پله است . نردبان و زینه پایه . (آنندراج ). مَرقات . رجوع به پله و پلگان شود : نهد چو خرمی فصل را بطاق بلندز پلکان چنار است نردبان
لقانلغتنامه دهخدالقان . [ ل ُ ](اِخ ) شهری است . (منتهی الارب ). شهری است به روم آن سوی خرشنه به دو روز مسافت . سیف الدوله حمدانی را بدانجا جنگی است و متنبّی در تذکر آن گوید : یُذری اللقان غیاراً فی مناخرهاو فی حناجرها من آلس ِ جرع .(از مع
لقیانلغتنامه دهخدالقیان . [ ل ُق ْ ] (ع مص ) لِقْی ْ. رجوع به لقی شود. دیدار کردن . (منتهی الارب ). دیدن . || رسیدن . || کارزار کردن . (زوزنی ).
لکاپنلغتنامه دهخدالکاپن . [ ل ِ پ ِ ] (اِخ ) یکی از امپراطوران روم در قرن دهم میلادی . (ایران باستان ج 3 ص 2633).
پلکانی 2bleachersواژههای مصوب فرهنگستانسکوهای بدون سقف و قابل حملی که برای آموزش عملی نظامی در محیط باز به کار رود
پلکان دکلmast ladderواژههای مصوب فرهنگستانپلههایی متصل به دکل برای دسترسی به بخشهای بالاتر دکل و سردکل
پلکان ورودیaccommodation ladderواژههای مصوب فرهنگستانسازهای فلزی یا چوبی یا ترکیبی از هر دو که در طرفین بدنۀ کشتی نصب میشود و پس از باز شدن برای رفتوآمد به داخل کشتی از آن استفاده میشود
پلکانی خطنوردvehicle stepواژههای مصوب فرهنگستانفرورفتگی پلهای خطنورد در بخش پایین آن که برای جلوگیری از برخورد با سکو ایجاد میشود
پلکان دکلmast ladderواژههای مصوب فرهنگستانپلههایی متصل به دکل برای دسترسی به بخشهای بالاتر دکل و سردکل
پلکان ورودیaccommodation ladderواژههای مصوب فرهنگستانسازهای فلزی یا چوبی یا ترکیبی از هر دو که در طرفین بدنۀ کشتی نصب میشود و پس از باز شدن برای رفتوآمد به داخل کشتی از آن استفاده میشود
پلکانی 2bleachersواژههای مصوب فرهنگستانسکوهای بدون سقف و قابل حملی که برای آموزش عملی نظامی در محیط باز به کار رود
پلکانی خطنوردvehicle stepواژههای مصوب فرهنگستانفرورفتگی پلهای خطنورد در بخش پایین آن که برای جلوگیری از برخورد با سکو ایجاد میشود