پنگلغتنامه دهخداپنگ . [ پ َ ] (اِ) خوشه ٔ خرما. (برهان قاطع). خوشه ٔ خرما پس از جدا کردن خرما که به مصرف سوختن میرسد. خوشه ٔ موز. || چوب که ترکان اغاج گویند. (برهان قاطع). || وقت بامداد که به عربی صبح خوانند. || دریچه ٔ خانه . (برهان قاطع). || کفن . وُلف در فرهنگ شاهنامه بمعنی کفن یا نعش گما
پنگلغتنامه دهخداپنگ . [ پ َ ] (اِ) کاسه ٔ مسین یا روئین پیمودن آب روان را که ته آن سوراخ تنگی کنند ودر آب گذارند چون پر گردد و در ته نشیند یک پنگ شودو اکثر آبیاران میدارند و در مقسم آب نهند. (فرهنگ رشیدی ). پنگان . || یک حصه از ده هزار حصه ٔ شبانه روز است چه شبانروز را بده هزار قسمت کرده اند
سحابی نِی ـ آلنNey-Allen Nebulaواژههای مصوب فرهنگستانچشمۀ گستردهای از گسیل فروسرخ که در سحابی جبار و در نزدیکی ذوزنقه واقع شده است
ابعاد نهاییfinished size, neat size, finished measure, net measure, net size, target sizeواژههای مصوب فرهنگستانابعاد چوب پس از ماشینکاری
پرسش آری ـ نهایyes-no questionواژههای مصوب فرهنگستانیکی از انواع جملههای پرسشی که پاسخ آن آری یا نه است
نه پشت دیوار ماnot in my backyard, NIMBYواژههای مصوب فرهنگستانباوری عمومی که بر پایۀ آن مردم خواهان دفع پسماندهای تولیدشده هستند مشروط بر آنکه محل دفع در نزدیکی ملک آنها نباشد
پنگارهلغتنامه دهخداپنگاره . [ پ ِ رَ / رِ ] (اِ) در فرهن-گ آنندراج بمعنی طشت و کاسه و طَبَق آمده ، و این ظاهراً تحریف پنگان است .
پنگاشتنلغتنامه دهخداپنگاشتن . [ پ ِ ت َ ] (مص ) نقش کردن .(آنندراج ). و ظاهراً این کلمه تحریف بنگاشتن است .
پنگانچهلغتنامه دهخداپنگانچه . [ پ َ چ َ / چ ِ ] (اِ مصغر) مصغر پنگان . پنگان کوچک . فنجان کوچک . فنجانه . سوملة. طرجهارة. طرجهالة. (منتهی الارب ). قیف . راحتی . بتو. تکاب . تکاه .
پنگرولغتنامه دهخداپنگرو. [ ] (اِخ ) نام دهی در سه فرسنگ ونیمی مغربی اشکنان است . (فارسنامه ٔ ناصری ).
پنگارهلغتنامه دهخداپنگاره . [ پ ِ رَ / رِ ] (اِ) در فرهن-گ آنندراج بمعنی طشت و کاسه و طَبَق آمده ، و این ظاهراً تحریف پنگان است .
پنگاشتنلغتنامه دهخداپنگاشتن . [ پ ِ ت َ ] (مص ) نقش کردن .(آنندراج ). و ظاهراً این کلمه تحریف بنگاشتن است .
پنگانچهلغتنامه دهخداپنگانچه . [ پ َ چ َ / چ ِ ] (اِ مصغر) مصغر پنگان . پنگان کوچک . فنجان کوچک . فنجانه . سوملة. طرجهارة. طرجهالة. (منتهی الارب ). قیف . راحتی . بتو. تکاب . تکاه .
پنگرولغتنامه دهخداپنگرو. [ ] (اِخ ) نام دهی در سه فرسنگ ونیمی مغربی اشکنان است . (فارسنامه ٔ ناصری ).
دپنگلغتنامه دهخدادپنگ . [ دَ پ َ ] (ص ) کودکی که گوشتش پیچیده و سخت باشد. (ناظم الاطباء). || تنبل . (ناظم الاطباء). اما جای دیگری این لغت دیده نشد.
پینگ پنگلغتنامه دهخداپینگ پنگ . [ پ ُ ] (انگلیسی ، اِ) قسمی تنیس روی میز و آن به میزی که توری کوتاه در وسط آن نصب شده است با توپی سبک وکوچک و راکت توسط دو تن و گاه چهار تن انجام شود.
تپنگلغتنامه دهخداتپنگ . [ ت َ پ َ ] (اِ) طبق چوبین بقالان و میوه فروشان باشد به این معنی با بای ابجد هم گفته اند. (برهان ). در گیلکی تبجه . طبقی چوبین که در آن برنج ریزند و پاک کنند. (حاشیه ٔ برهان چ معین ). تبنگ . (ناظم الاطباء).
تپنگلغتنامه دهخداتپنگ . [ ت ُ ن َ ] (اِ) قالبی که زرگران و صفاران چیزها در آن ریزند و به این معنی به تقدیم نون بر حرف ثانی هم آمده است . (برهان ). رجوع به تنپگ شود.