پپلسلغتنامه دهخداپپلس . [ پ َپ ْ ل ُ ] (اِ) تریدی که از نان خشک و روغن و دوشاب سازند. || اشکنه ای که از روغن و پیاز بروغن بریان کرده و آب و نان خشک سازند. (برهان ) : که ز ماهیت ماهیچه بگویم رمزی نخوری رشته که این نیست چنین پپلس وار.بسحاق .
پپلسفرهنگ فارسی معین(پَ لُ) (اِ.) 1 - تریدی که از نان خشک و روغن و دوشاب سازند. 2 - اشکنه ای که از روغن و پیاز با روغن بریان کرده و آب و نان خشک سازند.
لیس پس لیسفرهنگ فارسی معین(پَ) (اِ.) نوعی بازی که در آن بازیکنان در پشت خط معینی می ایستند، یکی سکه یا شیئی دیگر را به جلو پرتاب می کند و دیگران می کوشند شی ء خود را هرچه نزدیک تر به آن پرتاب کنند تا برنده شوند.
ببلسلغتنامه دهخداببلس . [ ب َ ل ُ ] (اِ) تریتی باشد که از نان خشک با روغن و دوشاب کنند. پپلس . (برهان قاطع). پبلس . (انجمن آرای ناصری ) (آنندراج ). || آن نان خشک را گویند که موش روی آن راه رفته و دندان گرفته و شاش و فضله انداخته است . (از فرهنگ شعوری ورق 167)