بیطرلغتنامه دهخدابیطر. [ ب َ طَ ] (ع اِ) بیطار. پچشک ستور. (از منتهی الارب ) (از مهذب الاسماء). رجوع به بیطار شود. || درزی . (منتهی الارب ). خیاط و درزی . (از ناظم الاطباء).
بطیرلغتنامه دهخدابطیر. [ ب َ ] (ع ص ) کفانیده و شکافته شده . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).مبطور. مشقوق . کفیده . || (اِ) پچشک ستور.(منتهی الارب ). پزشک ستور. (ناظم الاطباء). دام پزشک .
چشکفرهنگ فارسی عمید۱. افزون؛ بیش: ◻︎ خرد چون شود کمتر و کام چشک / چنان دان که دیوانه گردد پچشک (فردوسی: لغتنامه: چشک).۲. غالب.۳. (اسم مصدر) افزونی؛ فراوانی.۴. (اسم مصدر) برتری.
اطباءلغتنامه دهخدااطباء. [ اَ طِب ْ با ] (ع اِ) اَطِبّا. ج ِ طبیب ، بمعنی پچشک . (آنندراج ). مأخوذ از تازی ، پزشکان و طبیبان . (ناظم الاطباء) : سلطان اطبا را نزدیک وی فرستاد. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 404). چنین گوید برزویه ٔ طبیب مقدم اطب
مثل زدنلغتنامه دهخدامثل زدن . [ م َ ث َ زَ دَ ] (مص مرکب ) تمثل . داستان زدن . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). مطلبی را به عنوان مثل بیان کردن . مثل آوردن . مثل نقل کردن : مثل زنند که جوینده ٔ خطر بی حزم به آرزوی خطر در شود به چشم خطر. عنصری .</