پیازیلغتنامه دهخداپیازی . (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان مرکزی بخش فریمان شهرستان مشهد، واقع در 19 هزارگزی باختر فریمان و 8 هزارگزی باختر شوسه ٔ عمومی مشهد بفریمان . دامنه ، معتدل . دارای 8 تن
پیازیلغتنامه دهخداپیازی . (ص نسبی ) منسوب به پیاز. || آلوده به پیاز. || برنگ پوست پیاز سرخ . برنگ پوست سرخ بعضی پیازها. پیازکی . چیزیکه رنگ پیاز داشته باشد چون لعل پیازی و اشک پیازی . (آنندراج ).- اشک پیازی ؛ اشک خونین : تا چشم تو آراسته
حجیلغتنامه دهخداحجی . [ ح َ جی ی ] (ع ص ) سزاوار. حَجِن . (منتهی الارب ). درخور. لایق . ازدر. حری . جدیر.قمین . خلیق . قابل . || عاقل . دانا. (ناظم الاطباء). || حریص . راغب . (ناظم الاطباء).
حجیلغتنامه دهخداحجی . [ ح َج ْ جی ] (اِخ ) حگی . حجی نبی ، نام کتابی از تورات . رجوع به ماده ٔ قبل شود.
پیازیانAlliaceaeواژههای مصوب فرهنگستانتیرهای از مارچوبهسانان با گلآذین چتری و بوی مشخص سیر یا پیاز
لعل پیازیلغتنامه دهخدالعل پیازی . [ ل َ ل ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) نوعی از لعل کم رنگ . (غیاث ).از انواع لعل . رجوع به لعل پیازکی شود : اشکم از شوق توچون لعل پیازی وآنگهی تو به طیبت مر مرا هر لحظه میگویی چو سیر.رضی الدین نیشابوری .
اشک پیازیلغتنامه دهخدااشک پیازی . [ اَ ک ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) اشک سرخ : تا چشم تو آراسته سرنامه ٔ ناز است از دیده ٔ عشاق دهد اشک پیازی . علی خراسانی (آنندراج ).و رجوع به اشک جگرگون و اشک حنائی و اشک خون آلوده و اشک خونی و اشک خون
پوست پیازیفرهنگ فارسی عمید۱. مانند پوست پیاز.۲. به رنگ پوست پیاز.۳. [مجاز] نازک: کاغذ پوستپیازی.۴. [مجاز] تودرتو؛ لادرلا.
پیازیانAlliaceaeواژههای مصوب فرهنگستانتیرهای از مارچوبهسانان با گلآذین چتری و بوی مشخص سیر یا پیاز
لعل پیازیلغتنامه دهخدالعل پیازی . [ ل َ ل ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) نوعی از لعل کم رنگ . (غیاث ).از انواع لعل . رجوع به لعل پیازکی شود : اشکم از شوق توچون لعل پیازی وآنگهی تو به طیبت مر مرا هر لحظه میگویی چو سیر.رضی الدین نیشابوری .
اشک پیازیلغتنامه دهخدااشک پیازی . [ اَ ک ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) اشک سرخ : تا چشم تو آراسته سرنامه ٔ ناز است از دیده ٔ عشاق دهد اشک پیازی . علی خراسانی (آنندراج ).و رجوع به اشک جگرگون و اشک حنائی و اشک خون آلوده و اشک خونی و اشک خون
پوست پیازیفرهنگ فارسی عمید۱. مانند پوست پیاز.۲. به رنگ پوست پیاز.۳. [مجاز] نازک: کاغذ پوستپیازی.۴. [مجاز] تودرتو؛ لادرلا.
بستهبندی پوستپیازیskin packagingواژههای مصوب فرهنگستاننوعی بستهبندی که در آن مواد را بر روی یک صفحه قرار میدهند و با یک لایۀ پلاستیکی شفاف میپوشانند