هاماورلغتنامه دهخداهاماور. [ وَ ] (اِخ )هماور. ولایت شام . || ولایت یمن را نیز گویند. (برهان ) (ناظم الاطباء). رجوع به هاماوران شود.
هماورلغتنامه دهخداهماور. [ هََ وَ ] (اِخ ) مخفف هاماوران است که ولایت عربستان و یمن باشد. (انجمن آرا). سراسر ولایت شام و یمن را گویند. (برهان ) : چو شاه هماور به شهراندرون بیامد بننشست با رهنمون . فردوسی .رجوع به هاماوران شود.
هماورلغتنامه دهخداهماور. [ هََ وَ ] (ص مرکب ) مخفف هم آورد. (انجمن آرا). رجوع به هم آورد شود. || به معنی خواجه تاش هم هست که هم صاحب و هم خداوند باشد یعنی دو کس یا بیشتر که یک صاحب و یک خداوند دارند، چه آور به معنی خداوند و صاحب هم آمده است . (برهان ).
رسالتفرهنگ مترادف و متضاد۱. ماموریت، مسولیت، وظیفه ۲. پیامآوری، پیغامبری، پیغمبری، نبوت، وخشوری ۳. ایلچیگری، سفارت