پیرایه سنجلغتنامه دهخداپیرایه سنج . [ را ی َ / ی ِ س َ ] (نف مرکب ) که پیرایه سنجد. که زیور و زیب سنجد : بآیین آن مهد پیرایه سنج فرستاد چندین شتر بار گنج . نظامی .جهاندار کان دید بگشاد گنج بخروارها گ
پرتو تصویرimage ray, perspective rayواژههای مصوب فرهنگستانخط مستقیمی که نقطهای در فضای شیء یا فضای تصویر را به مرکز تصویر وصل میکند
پرتوِ دیداری اصلیprincipal visual ray, principal ray 2واژههای مصوب فرهنگستانامتداد عمود بر صفحۀ منظر (perspective plane) از نقطۀ دید
پرتو ایکس مشخصهcharacteristic X-ray, characteristic rays, characteristic radiationواژههای مصوب فرهنگستانتابشی الکترومغناطیسی که براثر نوآرایی الکترونها در پوستههای داخلی اتمها گسیل میشود
سنجلغتنامه دهخداسنج . [ س َ ] (اِ) وزن و کیل است که از وزن کردن و کشیدن به ترازو باشد. (برهان ). وزن کردن و وزن به این معنی مبدل سنگ است . (آنندراج ) (غیاث ) (جهانگیری ). || (نف ) مخفف سنجنده . که بسنجد. که برکشد. و در این معنی غالباً مزید مؤخر کلمات دیگر شود و صفت فاعلی مرکب مرخم سازد.
پیرایهلغتنامه دهخداپیرایه . [ را ی َ / ی ِ ] (اِمص ) آرایش و زیور باشد از طرف نقصان همچون سرتراشیدن و اصلاح کردن و شاخهای زیادتی درخت را بریدن . (برهان ). || (اِ) پیراهه . (شرفنامه ). حلی . حلیة. (دهار). تهویل . سنیح . (منتهی الارب ). زینت وآرایش زنان . (صحاح ا
پیرایهفرهنگ فارسی عمید۱. زیب؛ زینت؛ زیور؛ آرایش: ◻︎ حریف مجلس ما خود همیشه دل میبرد / علیالخصوص که پیرایهای بر او بستند (سعدی۲: ۴۱۹)، ◻︎ ز دانش چو جان تو را مایه نیست / بِه از خامشی هیچ پیرایه نیست (فردوسی: ۷/۱۸۰).۲. [قدیمی] تهمت؛ افترا.
پیرایهلغتنامه دهخداپیرایه . [ را ی َ / ی ِ ] (اِمص ) آرایش و زیور باشد از طرف نقصان همچون سرتراشیدن و اصلاح کردن و شاخهای زیادتی درخت را بریدن . (برهان ). || (اِ) پیراهه . (شرفنامه ). حلی . حلیة. (دهار). تهویل . سنیح . (منتهی الارب ). زینت وآرایش زنان . (صحاح ا
سازوپیرایهلغتنامه دهخداسازوپیرایه . [ زُ ی َ / ی ِ ](ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) ساز و آرایش . ساز و سامان . ساز و آئین . ساز و آلت . ساز و تجمل . رجوع به ساز شود:ساز و پیرایه ٔ شاهان پرمایه ، نام رساله ای است از افضل الدین محمد مرقی کاشانی . رجوع به مصنفات افضل الدین چ
پیرایهفرهنگ فارسی عمید۱. زیب؛ زینت؛ زیور؛ آرایش: ◻︎ حریف مجلس ما خود همیشه دل میبرد / علیالخصوص که پیرایهای بر او بستند (سعدی۲: ۴۱۹)، ◻︎ ز دانش چو جان تو را مایه نیست / بِه از خامشی هیچ پیرایه نیست (فردوسی: ۷/۱۸۰).۲. [قدیمی] تهمت؛ افترا.