پیش بهالغتنامه دهخداپیش بها. [ ب َ ] (اِ مرکب ) بیعانه . سلم . چیزی که پیش از دریافت کالا بفروشنده دهند. پیشادست .
پیش مزدلغتنامه دهخداپیش مزد. [ م ُ ] (اِ مرکب ) مساعده . ربون . (اسدی ) . ارمون . دستاران . پیش دست . پیشادست . بیعانه (آنندراج ).
پسادستلغتنامه دهخداپسادست . [ پ َ دَ ] (اِ مرکب ) نسیه باشد (مقابل دستادست و پیشادست ، نقد) که بهاء متاع خریده در زمان خرید ندهند و بوقتی دیگر محوّل کنند : ستد و داد مکن هرگز جز دستادست که پسادست خلاف آرد و صحبت ببرد.ابوشکور.
پستادستلغتنامه دهخداپستادست .[ پ َ دَ ] (اِ مرکب ) بمعنی نسیه باشد و آن خریدن اسباب و اجناس است که بعد از چند روز قیمت بدهند. (برهان قاطع). خریدی که پول آنرا بهنگام دیگر گذارند نسیه باشد و پیشادست نقد بود... (فرهنگ خطی ). پسادست .
دستادستفرهنگ فارسی عمید۱. ویژگی سودا و معاملۀ نقد که چیزی بخرند و پول آن را همان ساعت بدهند؛ پیشادست: ◻︎ ستد و داد مکن هرگز جز دستادست / که پسادست خلاف آرد و الفت ببرد (ابوشکور: شاعران بیدیوان: ۸۴).۲. تنبهتن.