پیشرفتدیکشنری فارسی به انگلیسیachievement, advance, advancement, course, development, headway, improvement, progress, progression, stride
شرفثلغتنامه دهخداشرفث . [ ش َ ف َ ](ع اِ) درختی است کوچک . (از منتهی الارب ). درختی است کوچک از جنس یتوعات . (از آنندراج ) (ناظم الاطباء).
پسرفتدیکشنری فارسی به انگلیسیdeclension, declination, deterioration, ebb, recession, regress, regression, retreat, retrogression
پسرفتفرهنگ فارسی طیفیمقوله: حرکت سرفت، پسروی، حرکت بهعقب، گام بهپس، عقبنشینی، پسنشینی سقوط، افول، زوال ارتجاع
پیشرفتهلغتنامه دهخداپیشرفته . [ رَ ت َ / ت ِ ] (ن مف مرکب ) مسبوق . مقدم . سلیف . سالف . || بجانب پیش روان شده . گذشته . || ترقی کرده . || تجاوزکرده . از حد طبیعی درگذشته و بمجاور درآمده .
پیشرفت داشتنلغتنامه دهخداپیشرفت داشتن . [ رَ ت َ ] (مص مرکب ) ترقی داشتن . پیشروی داشتن .- پیشرفت داشتن کاری یامقصودی ؛ میسر بودن آن .- پیشرفت نداشتن کاری یا مقصودی ؛ میسر نبودن آن .
پیشرفت کردنلغتنامه دهخداپیشرفت کردن . [ رَ ک َ دَ ] (مص مرکب ) پیشروی کردن . جلو رفتن . || ترقی کردن . || میسر بودن .
پیشرفتهلغتنامه دهخداپیشرفته . [ رَ ت َ / ت ِ ] (ن مف مرکب ) مسبوق . مقدم . سلیف . سالف . || بجانب پیش روان شده . گذشته . || ترقی کرده . || تجاوزکرده . از حد طبیعی درگذشته و بمجاور درآمده .