پیشرویلغتنامه دهخداپیشروی . [ رَ ] (حامص مرکب ) عمل پیشرو. بجلو رفتن و پیشرفت کردن . || امامت . دلهثة. (منتهی الارب ). قیادت : آلت خسروی و پیشروی همه داده ست مر ترا یزدان . فرخی .|| تجاوز از حد طبیعی . رجوع به پیشروی کردن شود. || ترق
پیشرویprogressionواژههای مصوب فرهنگستانحرکت از یک نت یا آکورد به یک نت یا آکورد دیگر در مبانی هارمونی
همسُراییchorus 4واژههای مصوب فرهنگستانقطعهای برای گروه همسُرایان که اغلب پویهای از یک اثر بزرگ است
شرویلغتنامه دهخداشروی . [ ش َ رَ ] (ص نسبی ) منسوب است به شراة که موضعی میان دمشق و مدینه است . (منتهی الارب ).
شرویلغتنامه دهخداشروی . [ ش َرْ وا ] (ع اِ) مثل و مانند. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از مهذب الاسماء). مثل و مانند. گویند: لاشروی له ؛ مثل و مانندی برای او نیست . (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). مانند. (دهار).
شیرویلغتنامه دهخداشیروی . (اِخ ) شیرو. شیرویه که به پدر عاق شد. (از فرهنگ جهانگیری ) (از آنندراج )(از برهان ) (از انجمن آرا). نام پادشاهی از پادشاهان ایران (قباد سوم ) که پسر خسرو پرویز بود. (از فرهنگ لغات ولف ). نام پسر خسرو پرویز که شیرویه نیز گویند. (از لغات شاهنامه ) (از ناظم الاطباء) <spa
شیرویلغتنامه دهخداشیروی . (اِخ ) شیرو. شیرویه . نام پسر بهرام که سپهسالار نوشیروان بود. (فرهنگ لغات ولف ) : سپهدار شیروی بهرام بودکه در جنگ بارای و آرام بود.فردوسی .
پیشروی کردنلغتنامه دهخداپیشروی کردن . [ رَ ک َ دَ ] (مص مرکب ) درآمدن درمجاور. گذشتن از حد طبیعی و بمجاور درآمدن چنانکه لشکری از مرز. || پیش رفتن . از آنجا که هست فراتر رفتن . || ترقی کردن . کمال یافتن .
پیشروی کردنلغتنامه دهخداپیشروی کردن . [ رَ ک َ دَ ] (مص مرکب ) درآمدن درمجاور. گذشتن از حد طبیعی و بمجاور درآمدن چنانکه لشکری از مرز. || پیش رفتن . از آنجا که هست فراتر رفتن . || ترقی کردن . کمال یافتن .
محور پیشرویaxis of advanceواژههای مصوب فرهنگستانمسیری که برای واپایش عملیات تعیین میشود و اغلب شامل یک یا چند جادۀ مشخص است