پیلبانلغتنامه دهخداپیلبان . (اِ مرکب ، ص مرکب ) فیلبان . فیال . (دهار). آنکه بر سر فیل نشیند و با کجک او را براند. (منتهی الارب ). نگهبان فیل . آنکه تعهد فیل کند. آنکه خدمت فیل کند. آنکه تیمار او دارد : چو خرطومهاشان بر آتش گرفت بماندند از آن پیلبانان شگفت .
پیلبانفرهنگ فارسی عمید۱. نگهبان پیل.۲. کسی که بر پشت پیل مینشیند و پیل را میراند: ◻︎ دوستی با پیلبانان یا مکن / یا طلب کن خانهای در خورد پیل (سعدی: ۱۸۴).
لبانلغتنامه دهخدالبان . [ ل ب ْ با ] (اِخ ) ابن باشهری الجیلی پدر ابوالحسن کوشیار. (تتمه ٔ صوان الحکمه ص 83).
لبانلغتنامه دهخدالبان . [ ] (اِخ ) نام قومی از خلخیان است که در کرمین کث نشینند. (حدود العالم ). صاحب مجمل التواریخ گوید: پادشاه لبان را قتکین لبان گویند. (مجمل التواریخ ص 421).
لبانلغتنامه دهخدالبان . [ ل َ ] (اِخ ) دهی از دهستان کاغه ، بخش دورود، شهرستان بروجرد، واقع در 15 هزارگزی شمال دورود، کنار راه مالرو تندرو به دوخواهران . دارای 418 تن سکنه . محصول آنجا غلات و تریاک ، شغل اهالی زراعت و گله دار
فیلبانیلغتنامه دهخدافیلبانی . (حامص مرکب ) پیلبانی . (فرهنگ فارسی معین ). عمل و شغل پیلبان . پیلبانی .
فیلدارلغتنامه دهخدافیلدار. (نف مرکب ) پیل دار. (فرهنگ فارسی معین ). پیلبان . فیلبان . نگهبان فیل یا صاحب فیل .