پیوستگیلغتنامه دهخداپیوستگی . [ پ َ / پ ِ وَ ت َ / ت ِ ] (حامص ) حالت و چگونگی پیوسته . شحشح . مقابل گشادگی . مقابل جدائی و بین . مقابل گسستگی و انفصال : و کیفیت هر اندامی و گردانی و سبکی و گشادگی و پیوست
پیوستگیفرهنگ فارسی عمید۱. ارتباط؛ بههمبستگی؛ اتصال.۲. خویشی؛ قرابت: ◻︎ طلب کردم ز دانایان یکی پند / مرا گفتند با نادان مپیوند (سعدی: ۱۸۵).
پیوستگیدیکشنری فارسی به انگلیسیaffiliation, alliance, association, cohesion, conjunction, connection, continuity, fusion, liaison, linkup, relation
جعبهدندة پیوستة چنبرهایtoroidal continuously variable transmission, toroidal CVT, roller-based continuously variable transmission, full-toroidal continuously variable transmissionواژههای مصوب فرهنگستاننوعی جعبهدندة پیوسته که در آن تغییر نسبتسرعت از طریق جابهجایی غلتکهای چنبرهای بر روی دیسکهای شبهمخروطی ورودی و خروجی صورت میگیرد
پوستیلغتنامه دهخداپوستی . (ص نسبی ) منسوب به پوست . از پوست . جلدی . قشری .- کاغذ پوستی یا کاغذ پوست آهو ؛ کاغذی از پوست تنک کرده . قسمی کاغذ شفاف و محکم و شکننده .- کلاه پوستی ؛کلاه از پوست بره و بیشتر برنگ سیاه . مقابل کلاه ماهوتی یا م
گوژپشتیلغتنامه دهخداگوژپشتی . [ پ ُ ] (حامص مرکب ) صفت گوژپشت . خمیدگی . انحناء. دوتویی . گوژی : تنی چون خرکمان از گوژپشتی بر او پشتی چو کیمخت از درشتی .نظامی .
گوشتیلغتنامه دهخداگوشتی . (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان قنقری بالا (علیا) از بخش بوانات و سرچهان شهرستان آباده واقع در 76000 گزی شمال باختری سوریان و 15000گزی شوسه ٔ شیراز به اصفهان . سکنه ٔ آن 11</s
گوشتیلغتنامه دهخداگوشتی . (ص نسبی ) گوشتین . از گوشت . منسوب به گوشت . درست شده با گوشت .- خال گوشتی ؛ خال که نه مصنوع بود. خال طبیعی . || پرگوشت . فربه .- گنجشک گوشتی ؛ فربه . پرگوشت . که لاغر و نزار نبود.- گوس
درهم پیوستگیلغتنامه دهخدادرهم پیوستگی . [ دَ هََ پ َ / پ ِ وَ ت َ / ت ِ ] (حامص مرکب ) اختلاط و آمیختگی و اتصال مانند حصیر بهم بافته . (ناظم الاطباء). و رجوع به درهم پیوستن شود.
پیوستگی کردنلغتنامه دهخداپیوستگی کردن . [ پ َ / پ ِ وَ ت َ/ ت ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) مواصلت . وصلت کردن . قرابت کردن . پیوستگی ساختن . وسیلت . (لغت ابوالفضل بیهقی ).
پیوستگی خودبهخودautomatic continuityواژههای مصوب فرهنگستانپیوستگی یک عملگر خطی بین جبرهای توپولوژیکی
پیوستگی ژنیgene linkage, linkage 1, genetic linkageواژههای مصوب فرهنگستانقرار گرفتن پشتسرهم ژنها بر روی یک فامتن که تعیینکنندۀ تمایل آنها برای به ارث رسیدن توأمان است
پیوستگی کردنلغتنامه دهخداپیوستگی کردن . [ پ َ / پ ِ وَ ت َ/ ت ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) مواصلت . وصلت کردن . قرابت کردن . پیوستگی ساختن . وسیلت . (لغت ابوالفضل بیهقی ).
پیوستگی خودبهخودautomatic continuityواژههای مصوب فرهنگستانپیوستگی یک عملگر خطی بین جبرهای توپولوژیکی
پیوستگی ژنیgene linkage, linkage 1, genetic linkageواژههای مصوب فرهنگستانقرار گرفتن پشتسرهم ژنها بر روی یک فامتن که تعیینکنندۀ تمایل آنها برای به ارث رسیدن توأمان است
پیوستگی فاصلۀ گذرheadway adherenceواژههای مصوب فرهنگستانوجود انسجام در جدول زمانبندیشدۀ ناظر بر حرکت وسایل نقلیۀ عمومی
درهم پیوستگیلغتنامه دهخدادرهم پیوستگی . [ دَ هََ پ َ / پ ِ وَ ت َ / ت ِ ] (حامص مرکب ) اختلاط و آمیختگی و اتصال مانند حصیر بهم بافته . (ناظم الاطباء). و رجوع به درهم پیوستن شود.
تراپیوستگیrepulsion, repulsion phaseواژههای مصوب فرهنگستانپیوستگی دگرههای بارز و نهفتۀ دو ژن متفاوت بهگونهایکه بر روی هر فامتن همساخت، دگرۀ بارز ژن اول و دگرۀ نهفتۀ ژن دوم پیوسته باشند متـ . آرایش ترانس، آرایش تراسو trans configuration آرایش تراپیوستگی repulsion configuration
تصحیح پیوستگیcontinuity correctionواژههای مصوب فرهنگستانجملهای تصحیحی برای تقریب زدن توزیع یک متغیر تصادفی گسسته با یک متغیر تصادفی پیوسته