پیچندهلغتنامه دهخداپیچنده . [ چ َ دَ / دِ ] (نف ) که پیچد. که بپیچد. که گرد چیزی یا خود برآید. گرد چیزی یاگرد خود حلقه زننده . گردبرگرد خود یا چیزی برآینده . که خمد. که تابد. پیچان . تابنده . خمنده : چو دست کمندافکنان روزگارهمه ش
پالایة نادیNaudy filterواژههای مصوب فرهنگستانپالایة خطمحور یا شبکهمحور در حوزة مکان که بیهنجاریهایی با طولِموج کوتاهتر از طول پنجرة معین را آشکارسازی میکند و سپس آنها را با برونیابی از دادههای مجاور حذف میکند
روش نادیNaudy methodواژههای مصوب فرهنگستاننوعی روش خودکار، برپایة خط اندازهگیری برآورد ژرفا، که در آن محل و نوع بیهنجاری با استفاده از همبستگی متقابل دادههای خطی مغناطیسی مشاهدهشده با بیهنجاریهای نظری تعیین میشود
پندهلغتنامه دهخداپنده .[ پ ِ دَ / دِ ] (اِ) قطره را گویند اعم از قطره ٔ آب و قطره ٔ باران و قطره ٔ خون و امثال آن . (برهان قاطع). چکه . یوجه . لک . لکه . اشک . خال . || نقطه و ذرات . (برهان قاطع).
پیچنده سرلغتنامه دهخداپیچنده سر. [ چ َ دَ / دِ س َ ] (ص مرکب ) آنکه سرپیچی کند. عاصی . || فریبنده . از راه گرداننده : جهان یک نواله ست پیچنده سردروگاه حلوا بود گه جگر.نظامی .
پیچالغتنامه دهخداپیچا. (نف ) صفت فاعلی دائمی . پیچنده . محیط بجمیع اطراف و بهمه جا فرارسیده واحاطه نموده و پیچنده . (آنندراج ). که پیچد. پیچان .
پیچنده سرلغتنامه دهخداپیچنده سر. [ چ َ دَ / دِ س َ ] (ص مرکب ) آنکه سرپیچی کند. عاصی . || فریبنده . از راه گرداننده : جهان یک نواله ست پیچنده سردروگاه حلوا بود گه جگر.نظامی .