چارچنگولفرهنگ فارسی عمید۱. ویژگی کسی که انگشتان دستوپایش کج، خشک، جمع، یا خمیده شده باشد.۲. (صفت، قید) بدون حرکت؛ ثابت.۳. (صفت، قید) با دو دست و دو پا.
چارچنگولیلغتنامه دهخداچارچنگولی . [ چ َ ] (ص نسبی ) تن و دست و پای کژ و خشک شده . با دستها و پاهای خشک شده در حالی که جمع و خم شده باشد. با دست و پای جمع شده و شخ مانده چنانکه مرده ای یامغشی ٌ علیهی . خشک مانده با دستها و پاهای بسوی تنه گرد آمده چون مبتلا بفالجی یا از سرمازدگی مرده ای و غیره . ||
پارنللغتنامه دهخداپارنل . [ ن ِ ] (اِخ ) شارل استوارت . سائس ایرلاندی ، پیشوای نهضتی بر ضد مالکین انگلستان و یکی از مدافعین سیاست هُم رول . ولادت او بسال 1846م ./ 1262 هَ . ق . و وفات در سنه ٔ
چارچنگولیفرهنگ فارسی معین(چَ) (ص .) = چهارچنگالی : 1 - انگشتان دست و پای جمع و خمیده شده . 2 - (عا.) ب ا تمام نیرو و اشتیاق و جدیت . 3 - با دو دست و دو پا.
چارچنگولیلغتنامه دهخداچارچنگولی . [ چ َ ] (ص نسبی ) تن و دست و پای کژ و خشک شده . با دستها و پاهای خشک شده در حالی که جمع و خم شده باشد. با دست و پای جمع شده و شخ مانده چنانکه مرده ای یامغشی ٌ علیهی . خشک مانده با دستها و پاهای بسوی تنه گرد آمده چون مبتلا بفالجی یا از سرمازدگی مرده ای و غیره . ||
چارچنگولیفرهنگ فارسی معین(چَ) (ص .) = چهارچنگالی : 1 - انگشتان دست و پای جمع و خمیده شده . 2 - (عا.) ب ا تمام نیرو و اشتیاق و جدیت . 3 - با دو دست و دو پا.
چارچنگولیلغتنامه دهخداچارچنگولی . [ چ َ ] (ص نسبی ) تن و دست و پای کژ و خشک شده . با دستها و پاهای خشک شده در حالی که جمع و خم شده باشد. با دست و پای جمع شده و شخ مانده چنانکه مرده ای یامغشی ٌ علیهی . خشک مانده با دستها و پاهای بسوی تنه گرد آمده چون مبتلا بفالجی یا از سرمازدگی مرده ای و غیره . ||
چارچنگولیفرهنگ فارسی معین(چَ) (ص .) = چهارچنگالی : 1 - انگشتان دست و پای جمع و خمیده شده . 2 - (عا.) ب ا تمام نیرو و اشتیاق و جدیت . 3 - با دو دست و دو پا.