چاشتگاهلغتنامه دهخداچاشتگاه . (اِ مرکب ) هنگام چاشت . وقت چاشت . زمان چاشت . چاشتگه . چاشتگاهان . هنگام خوردن چاشت . (ناظم الاطباء) : هر دو سپاه با یکدیگر برآویختند از چاشتگاه تا نماز پیشین و دست مروان را بود و خلقی از سپاه عبداﷲ را بکشتند. (ترجمه طبری ).بروز سیم نی ب
چاشتگاهفرهنگ فارسی عمیدهنگام چاشت؛ وقت چاشت؛ هنگامی از روز که آفتاب برآمده باشد؛ هنگام چاشت خوردن؛ چاشتگاهی؛ چاشتگاهان: ◻︎ بسا کسا که چو من سوی خدمتش رفتند / به چاشتگاه غمین، شادمان شدند به شام (فرخی: ۲۴۱).
چاشتگاهیلغتنامه دهخداچاشتگاهی . (اِ مرکب ) هنگام چاشت . زمان چاشت . چاشتگاه . چاشتگاهان . چاشتگه : امیر یک روز چاشتگاهی بونصررا بخواند. (تاریخ بیهقی ). روز چهارم بوقت چاشتگاهی تاریکی ظاهر شد. (قصص الانبیاء). و موسی سه شبانه روز بود که بر کنار دریا نشسته بود چون چاشتگاهی بو
استاهلغتنامه دهخدااستاه . [ اَ ] (ع اِ) ج ِ سته . کونها. (منتهی الارب ). || هم اضیق استاهاً من ان یفعلوه ؛ یعنی عاجزند از آن کار. (منتهی الارب ).
ایستگاهلغتنامه دهخداایستگاه . (اِ مرکب ) جای ایستادن . (فرهنگ فارسی معین ). || محل توقف وسایل نقلیه (اتومبیل ، اتوبوس ، قطار). (فرهنگ فارسی معین ).
چاشتگاهانلغتنامه دهخداچاشتگاهان . (اِ مرکب ) هنگام چاشت . وقت چاشت .زمان چاشت . چاشتگاه . چاشتگاهی . چاشتگه : بامدادان برچکک ، چون چاشتگاهان بر شخج نیمروزان بر لبینا، شامگاهان بر دنه . منوچهری .و رجوع به چاشتگاه و چاشتگاهی شود.
چاشتگاهیلغتنامه دهخداچاشتگاهی . (اِ مرکب ) هنگام چاشت . زمان چاشت . چاشتگاه . چاشتگاهان . چاشتگه : امیر یک روز چاشتگاهی بونصررا بخواند. (تاریخ بیهقی ). روز چهارم بوقت چاشتگاهی تاریکی ظاهر شد. (قصص الانبیاء). و موسی سه شبانه روز بود که بر کنار دریا نشسته بود چون چاشتگاهی بو
چاشتگاه فراخلغتنامه دهخداچاشتگاه فراخ . [ هَِ ف َ ](اِ مرکب ) چاشت فراخ . نزدیک ظهر. اندک زمانی از هنگام چاشت گذشته : هر روز حاجب بزرگ علی برنشستی و بصحرا آمدی و بایستادی و اعیان و محتشمان درگاه ...جمله بیامدندی و سوار بایستادندی و تا چاشتگاه فراخ حدیث کردندی . (تاریخ بیهقی ).
مضحیلغتنامه دهخدامضحی . [ م ُ ] (ع ص ) کسی که داخل به وقت چاشتگاه شده باشد. (از اقرب الموارد) (از منتهی الارب ). کسی که در چاشتگاه می آید. (ناظم الاطباء). || آنکه کاری را در چاشتگاه می کند. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
ضحوةلغتنامه دهخداضحوة. [ ض َح ْ وَ ] (ع اِ) ضَحو. نیم چاشت . (منتهی الارب ) (بحر الجواهر). چاشتگاه . (زمخشری ). چاشتگاه یعنی پس آفتاب برآمدن .
چاشتگاه فراخلغتنامه دهخداچاشتگاه فراخ . [ هَِ ف َ ](اِ مرکب ) چاشت فراخ . نزدیک ظهر. اندک زمانی از هنگام چاشت گذشته : هر روز حاجب بزرگ علی برنشستی و بصحرا آمدی و بایستادی و اعیان و محتشمان درگاه ...جمله بیامدندی و سوار بایستادندی و تا چاشتگاه فراخ حدیث کردندی . (تاریخ بیهقی ).
چاشتگاهانلغتنامه دهخداچاشتگاهان . (اِ مرکب ) هنگام چاشت . وقت چاشت .زمان چاشت . چاشتگاه . چاشتگاهی . چاشتگه : بامدادان برچکک ، چون چاشتگاهان بر شخج نیمروزان بر لبینا، شامگاهان بر دنه . منوچهری .و رجوع به چاشتگاه و چاشتگاهی شود.
چاشتگاهیلغتنامه دهخداچاشتگاهی . (اِ مرکب ) هنگام چاشت . زمان چاشت . چاشتگاه . چاشتگاهان . چاشتگه : امیر یک روز چاشتگاهی بونصررا بخواند. (تاریخ بیهقی ). روز چهارم بوقت چاشتگاهی تاریکی ظاهر شد. (قصص الانبیاء). و موسی سه شبانه روز بود که بر کنار دریا نشسته بود چون چاشتگاهی بو