چاویدنلغتنامه دهخداچاویدن . [ دَ ] (مص ) فریاد کردن گنجشک باشد وقتی که دست بر آشیانه ٔ او دراز کنند. (برهان ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). بانگ کردن مرغ . جیرجیر کردن . نالیدن و بانک کردن مرغ از بیم یا ازدوری بچه و جز آن . || بطریق استعاره بانگ کردن سایر حیوانات و انسان را گویند. (برهان ) (آنندرا
چاویدنفرهنگ فارسی عمید۱. بانگ کردن و نالیدن: ◻︎ ای عاشق دلسوز و ز کام دل خود دور / مینال و همی چاو که معذوری معذور (بوشعیب: شاعران بیدیوان: ۱۶۵).۲. بانگ و خروش کردن پرنده.
ژاویدنلغتنامه دهخداژاویدن . [ دَ ] (مص ) جاویدن . نشخوار کردن . || ژاژیدن (؟). (آنندراج ). || زاریدن . زنوبیدن . (معانی این کلمه از شعوری نقل شده و ظاهراً بر اساسی نیست ).
یاویدنلغتنامه دهخدایاویدن . [ دَ ] (مص ) یافتن . یابیدن . در فرهنگها از جمله در جهانگیری و برهان و انجمن آرا «یاود»را به معنی «یابد» آورده اند و جهانگیری این بیت را به شاهد از نزاری قهستانی نقل کرده است : به یک غمزه رگ جانش بکاودشود گم در وی و خود را نیاود.شا
اودنلغتنامه دهخدااودن . [ اَ دَ ] (ع ص ) نرم و نازک . (منتهی الارب ) (المنجد) (ناظم الاطباء) (آنندراج ).
کلوجیدنلغتنامه دهخداکلوجیدن . [ ک ُ دَ ] (مص ) خاییدن و چاویدن . (آنندراج ). کلوچیدن . (فرهنگ فارسی معین ). و رجوع به کلوچیدن شود.
چاوانلغتنامه دهخداچاوان . (نف ، ق ) در حال چاویدن . بانگ کنان مرغی از دوری فرزند یااز بیم و جز آن . چاوچاوان . رجوع به چاوچاوان شود.و رجوع به چاو شود.
اگاللغتنامه دهخدااگال . [ اُ ] (هندی ، اِ) باقی مانده از تانبول خاییده شده . (ناظم الاطباء). فضله ٔ پان که بعد از چاویدن پان به کسی دهند یا بیندازند و این لفظ هندی است . (آنندراج ) : چمن از پان گزیدنت رنگین غنچه چون بشکفد گرفته اگال .ظهوری
سغزلغتنامه دهخداسغز. [ س َغ ْ غ ِ ] (اِ) چیزی است بهتر از مصطکی و چاویدن یعنی خائیدن آن مقوی هاضمه و جاذب رطوبات دماغیه ودر اصفهان قندرون گویند و عربی آن علک البطم از آنکه صمغ درخت بطم است و خشک آن را فلفون گویند و بُطُم حبةالخضرا یا درخت آن است . (آنندراج ) (انجمن آرا).