چاچولفرهنگ مترادف و متضاد۱. گزافهگو، حقه، ۲. فریب، کلک، مکر، نیرنگ، تزویر ۳. دورویی ۴. طرار، دزد ۵. حقهباز، شارلاتان
سامانۀ خودرویابautomatic vehicle location system, AVL system, AVLواژههای مصوب فرهنگستانسامانهای که موقعیت وسایل نقلیهای را که دارای لوازم الکترونیکی ویژه برای ارتباط با مرکز هستند، تعیین میکند
چاچولبازیلغتنامه دهخداچاچولبازی . (حامص مرکب ) شارلاتانی حقه بازی . شیادی . طراری . زبان بازی . هوچیگری .
چاچولبازفرهنگ مترادف و متضاد۱. پشتهمانداز، چاخان، لافزن ۲. حقهباز، شارلاتان، فریبکار، مزور، محیل، مکار، حیلهگر، نیرنگباز ۳. دورو ۴. زبانباز ۵. هوچی
چاچولبازیفرهنگ مترادف و متضاد۱. پشتهماندازی، لافزنی ۲. زبانبازی، هوچیگری ۳. حیلهگری، نیرنگبازی، دورویی ۴. حقهبازی، فریبکاری، تزویر، شیادی
چاپچیفرهنگ مترادف و متضاد۱. باسمهچی، چاپخانهدار، طابع، مطبعهچی ۲. دروغگو، شایعهساز، شایعهپرداز ۳. گزافهگو، لافزن، چاچول
چربزبانفرهنگ مترادف و متضاد۱. خوشسخن، چربگفتار، شیرینزبان ۲. چاپلوس، زبانبهمزد، متملق، مداهنهگر ≠ بدزبان ۳. چاچول، چاچولباز، حراف، زبانباز
چاپچیلغتنامه دهخداچاپچی . (ص مرکب ) طابع. مطبعه چی . باسمه چی . آنکه کتاب چاپ کند یا در چاپخانه کار کند. || دروغگو. گزافه گوی . اغراق گوی . لاف زن . سخن ساز. حقه باز. شارلاتان . چاچول . و رجوع به باسمه چی شود.
شارلاتانلغتنامه دهخداشارلاتان . (فرانسوی ، ص ) کسی که با زبان خوش مردم را فریب دهد. (فرهنگ نظام ). حقه باز. شیاد. چاخان . چاچول . چاچولباز. یارم باز. و در «هدایه ٔ» ابوبکر ربیعبن احمد الاخوینی البخاری ، مفتعلان بجشکان به معنای اطبای شارلاتان آمده است . (از یادداشت مؤلف ).
چاچول بازلغتنامه دهخداچاچول باز. (نف مرکب ) حقه باز. شارلاتان . شیاد. زبان باز. فریبکار. حیله گر. هوچی .
چاچولبازیلغتنامه دهخداچاچولبازی . (حامص مرکب ) شارلاتانی حقه بازی . شیادی . طراری . زبان بازی . هوچیگری .