چراگرلغتنامه دهخداچراگر. [ چ َ گ َ ](ص مرکب ) حیوانات چرنده را گویند. (برهان ) (انجمن آرا) (آنندراج ) (جهانگیری )(ناظم الاطباء). حیوان رهاکرده شده در چراگاه . (ناظم الاطباء). چرنده . چراکننده . جانور چرنده : گهی با چراگر چراگر شدی گهی با پرنده پرآور شدی .<p
رارلغتنامه دهخدارار. (اِخ ) دهی است از دهستان گرکن بخش فلاورجان شهرستان اصفهان که در 9 هزارگزی جنوب فلاورجان و 3هزارگزی راه عمومی گرکن واقع است . ناحیه ای است جلگه یی و معتدل سکنه آن 301 تن
رارلغتنامه دهخدارار. (اِخ ) رستاقی است در کاشان . (محاسن اصفهان مافروخی ص 18). در ترجمه ٔ کتاب مافروخی دار ضبط شده است . رجوع به ترجمه ٔ محاسن اصفهان ص 39 شود.
رارلغتنامه دهخدارار. (اِخ ) یکی از چهار ناحیه ٔ چهارمحال اصفهان که حدود آن بشرح زیر است : جنوبی به شیراز شمالی ، به فریدن ، شرقی به اصفهان ، غربی به میزدج . (از مرآت البلدان ج 4 ص 51). و رجوع به اصفهان و چارمحال شود.
رارلغتنامه دهخدارار. (ع اِ) مغز استخوان تباه شده و گداخته از لاغری . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). اصل آن ریر است . (منتهی الارب ). ریر. (اقرب الموارد). رَیر. (اقرب الموارد).آنچه پیه در استخوان باشد و آنگاه به آب رقیق سیاهی تبدیل شود و بقولی مخ گداخته . (از اقرب الموارد).
پرآورلغتنامه دهخداپرآور. [ پ َ وَ ] (نف مرکب ) دارای پر. تیزپر. و تیزرو و پرنده . (برهان ) : گهی با چراگر چراگر شدی گهی با پرنده پرآور شدی .خواجو (همای و همایون ).
پراورفرهنگ فارسی عمید۱. پرنده.۲. دارای پر.۳. تیزپَر؛ تیزرو: ◻︎ گهی با چراگر چراگر شدی / گهی با پراور پراور شدی (خواجو: مجمعالفرس: پراور).