چرخانلغتنامه دهخداچرخان . [ چ ُ ](اِخ ) مؤلف مرآت البلدان نویسد: «بعقیده ٔ صاحب معجم البلدان شهریست در خوزستان در نزدیکی شوش ». (از مرآت البلدان ج 4 ص 218). در معجم البلدان «جرخان » (با جیم ) بضم اول شهری بخوزستان نزدیک شوش ی
چرخانلغتنامه دهخداچرخان .[ چ َ ] (نف ، ق ) گردان . گردگردان . چرخنده . || در حال چرخیدن . || در حال چرخانیدن .
ریخانلغتنامه دهخداریخان . (اِخ ) دهی از بخش ملاوی شهرستان خرم آباد. دارای 1000 تن سکنه . آب آن از چشمه ٔ ریخان ومحصول عمده ٔ آنجا غلات ، لبنیات و پشم و صنایع دستی زنان فرشبافی است . ساکنان از طایفه ٔ جودکی هستند و زمستان قشلاق می روند. (از فرهنگ جغرافیایی ایرا
پریخانلغتنامه دهخداپریخان . [ پ َ ] (اِخ ) موضعی است به سرحد ایران و ترکیه که خط سرحدی از آن میگذرد.
رخانفرهنگ فارسی عمیددو رخ؛ دو برجستگی دو طرف صورت؛ گونهها: ◻︎ شب سیاه بدان زلفکان تو مانَد / سپیدروز به پاکی رخان تو مانَد (دقیقی: ۹۷).
رخانلغتنامه دهخدارخان . [ رُخ ْ خا ] (اِخ ) دهی است به مرو. (منتهی الارب ). قریه ای است در شش فرسخی مرو. (از معجم البلدان ).
رُخگانphenomeواژههای مصوب فرهنگستانمجموعۀ ویژگیهای فیزیکی و رفتاری یک موجود زنده یا یاخته که تظاهر پیدا میکند
چرخاندنلغتنامه دهخداچرخاندن . [ چ َ دَ ] (مص )چرخانیدن . حرکت دوری دادن بچیزی . (فرهنگ نظام ). گرداندن . گردانیدن . || اداره کردن : چرخاندن دستگاهی یا ملکی یا اداره ای . رجوع به چرخانیدن شود.
چرخانندهلغتنامه دهخداچرخاننده . [ چ َ ن َن ْ دَ / دِ ] (نف ) گرداننده . آنکه چیزی را بچرخاند. || چرخاننده ٔ اداره یا کارخانه یا دستگاهی ؛ مدیر. اداره کننده . رجوع به چرخاندن و چرخانیدن شود.
چرخانیدنلغتنامه دهخداچرخانیدن . [ چ َ دَ ] (مص ) چرخاندن . گرداندن . گرد گردانیدن . بدور درآوردن . || دستگاهی را اداره کردن . اداره یا ملک یا کارخانه ای را دایر داشتن . اداره کردن . رجوع به چرخاندن شود.
چرخاندنلغتنامه دهخداچرخاندن . [ چ َ دَ ] (مص )چرخانیدن . حرکت دوری دادن بچیزی . (فرهنگ نظام ). گرداندن . گردانیدن . || اداره کردن : چرخاندن دستگاهی یا ملکی یا اداره ای . رجوع به چرخانیدن شود.
چرخانندهلغتنامه دهخداچرخاننده . [ چ َ ن َن ْ دَ / دِ ] (نف ) گرداننده . آنکه چیزی را بچرخاند. || چرخاننده ٔ اداره یا کارخانه یا دستگاهی ؛ مدیر. اداره کننده . رجوع به چرخاندن و چرخانیدن شود.
چرخانیدنلغتنامه دهخداچرخانیدن . [ چ َ دَ ] (مص ) چرخاندن . گرداندن . گرد گردانیدن . بدور درآوردن . || دستگاهی را اداره کردن . اداره یا ملک یا کارخانه ای را دایر داشتن . اداره کردن . رجوع به چرخاندن شود.
دماچرخانthermocycler,thermal cyclerواژههای مصوب فرهنگستانابزاری برای ایجاد تغییر چرخهای و سریع و برنامهریزیشدة میزانِ دمای یک واکنش، مانند واکنش زنجیرهای بسپارزا در حجم اندک
تبخیرکُن چرخانrotary evaporator, rotavapواژههای مصوب فرهنگستاندستگاهی برای خارج کردن آرام و مؤثر مقدار زیادی حلاّل فرّار از محلول یک ترکیب آلی که داخل ظرفی چرخان قرار گرفته است، به روش تبخیر در فشار کاهیده