چرکناکلغتنامه دهخداچرکناک . [ چ ِ ] (ص مرکب ) چرکین و ناپاک . (ناظم الاطباء). چرکن . چرک آلوده . شوخگین . پلید. طَفِس . (منتهی الارب ). || ریم آلود. (ناظم الاطباء). زخم چرکین . جراحت آلوده به چرک و ریم . رجوع به چرک و چرکناکی و چرکن و چرکین شود.
چرکناکیلغتنامه دهخداچرکناکی . [ چ ِ ] (حامص مرکب ) کثافت وناپاکی و پلیدی و آلایش . (ناظم الاطباء). کثیفی . چرکناک بودن . آلوده بچرک و کثافت بودن . آلایشناکی . آلودگی . دَأث . (منتهی الارب ). رجوع به چرک و چرکناک شود.
چرکناکیلغتنامه دهخداچرکناکی . [ چ ِ ] (حامص مرکب ) کثافت وناپاکی و پلیدی و آلایش . (ناظم الاطباء). کثیفی . چرکناک بودن . آلوده بچرک و کثافت بودن . آلایشناکی . آلودگی . دَأث . (منتهی الارب ). رجوع به چرک و چرکناک شود.
پرشوخلغتنامه دهخداپرشوخ . [ پ ُ ] (ص مرکب ) چرکناک .- پرشوخ شدن ؛ چرکناک شدن . چرکناک گردیدن . کلع. (تاج المصادربیهقی ).
عصوبلغتنامه دهخداعصوب . [ع ُ ] (ع مص ) مصدر عَصب است به معنی چرکناک شدن دندان از غبار. (از ناظم الاطباء). و رجوع به عَصْب شود.
چرکناکیلغتنامه دهخداچرکناکی . [ چ ِ ] (حامص مرکب ) کثافت وناپاکی و پلیدی و آلایش . (ناظم الاطباء). کثیفی . چرکناک بودن . آلوده بچرک و کثافت بودن . آلایشناکی . آلودگی . دَأث . (منتهی الارب ). رجوع به چرک و چرکناک شود.