چریکلغتنامه دهخداچریک . [ ] (اِخ ) مؤلف مرآت البلدان نویسد: «اسم یکی از محلات دماوند است که در سمت جنوب شهر واقع شده و دارای یک حمام و مساجد کوچک است . (از مرآت البلدان ج 4 ص 225).
چریکلغتنامه دهخداچریک . [ ] (اِخ ) مؤلف مرآت البلدان نویسد: «مزرعه ایست از مزارع قدیم النسق براکوه قاینات که آبش از قنات است و سکنه ندارد». (از مرآت البلدان ج 4 ص 225).
چریکلغتنامه دهخداچریک . [ چ َرْ ری ] (اِخ ) دهی از دهستان کسبایر بخش حومه ٔ شهرستان بجنورد که در 25هزارگزی شمال باختری بجنورد و 5هزارگزی شمال راه شوسه ٔ عمومی بجنورد به اینچه واقع است کوهستانی و سردسیر است و <span class="hl"
چریکلغتنامه دهخداچریک . [ چ َ / چ ِ ] (ترکی ، ص ، اِ) لشکری راگویند که از ولایتهای دیگر بمدد لشکری بفرستند. (برهان ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). لشکری که آداب مشق جنگ را نیاموخته باشد. (ناظم الاطباء). لشکر کمکی . (فرهنگ نظام ). قشون داوطلب . سپاهی غیرمنظم . سپ
چریکفرهنگ فارسی عمید۱. پارتیزان.۲. سرباز داوطلب که در نظام خدمت نکرده و تعلیمات نظامی را فرانگرفته باشد و در جنگ به سربازان میکند؛ حَشَر.
چریکلولغتنامه دهخداچریکلو. [ چ َ ] (اِخ ) دهی جزء دهستان قشلاقات افشار بخش قیدار شهرستان زنجان که در 51هزارگزی باخترقیدار و 36هزارگزی راه مالرو عمومی واقع است . کوهستانی و سردسیر است و 258 تن س
چریکیلغتنامه دهخداچریکی . [ چ َ / چ ِ ] (ص نسبی ،اِ) منسوب به چریک . مردم چریک . ج ، چریکیان : دیگر باید که جماعت چریکیان با املاک و زمین ملاک وارباب و اوقاف تعلق نسازند. (تاریخ غازانی ص 306). و این چری
چریکیلغتنامه دهخداچریکی . [چ ِ ] (اِخ ) دهی از دهستان جهانگیری بخش مسجدسلیمان شهرستان اهواز که در 45هزارگزی شمال باختری مسجدسلیمان ، کنار راه مسجدسلیمان به لالی واقع است . کوهستانی و گرمسیر است و 70 تن سکنه دارد. آبش از چشمه م
ینگی چریلغتنامه دهخداینگی چری . [ ی ِ چ ِ ](ترکی ، اِ مرکب ) چریک جدید. لشکر جدید. قسمی از سپاه عثمانی را گویند. (ناظم الاطباء). ینی چریک . ینگی چریک . ینی چری . (یادداشت مؤلف ). و رجوع به ینی چری شود.
چریکلولغتنامه دهخداچریکلو. [ چ َ ] (اِخ ) دهی جزء دهستان قشلاقات افشار بخش قیدار شهرستان زنجان که در 51هزارگزی باخترقیدار و 36هزارگزی راه مالرو عمومی واقع است . کوهستانی و سردسیر است و 258 تن س
چریکیلغتنامه دهخداچریکی . [ چ َ / چ ِ ] (ص نسبی ،اِ) منسوب به چریک . مردم چریک . ج ، چریکیان : دیگر باید که جماعت چریکیان با املاک و زمین ملاک وارباب و اوقاف تعلق نسازند. (تاریخ غازانی ص 306). و این چری
چریکیلغتنامه دهخداچریکی . [چ ِ ] (اِخ ) دهی از دهستان جهانگیری بخش مسجدسلیمان شهرستان اهواز که در 45هزارگزی شمال باختری مسجدسلیمان ، کنار راه مسجدسلیمان به لالی واقع است . کوهستانی و گرمسیر است و 70 تن سکنه دارد. آبش از چشمه م
چهارچریکلغتنامه دهخداچهارچریک . [ چ َ چ َ ] (اِخ ) دهی است جزو دهستان سربند بالا بخش سربند شهرستان اراک . 1057 تن سکنه دارد. از چشمه و قنات آبیاری میشود. محصولش غلات و بنشن و پنبه است . شغل اهالی زراعت و گله داری و قالی بافی میباشد. آب چشمه ٔ معروف به سکزتومان در
چهارده چریکلغتنامه دهخداچهارده چریک . [ چ َ دَه ْ چ ِ ] (اِخ ) یکی از طوایف ایل قشقائی که مرکب از 120 خانوار است و در حوالی سمیرم مسکن دارند. (یادداشت مؤلف ). طایفه ای از طوایف ایل قشقائی . (جغرافیای سیاسی کیهان 83).
ینگی چریکلغتنامه دهخداینگی چریک . [ ی ِ چ ِ ] (ترکی ، اِ مرکب ) ینگی چری . ینی چریک . ینی چری . (یادداشت مؤلف ). و رجوع به ینی چری شود.
ینی چریکلغتنامه دهخداینی چریک . [ ی ِ چ ِ ] (ترکی ، اِ مرکب ) ینی چری . (یادداشت مؤلف ). و رجوع به ینی چری شود.