چزکلغتنامه دهخداچزک . [ چ ِ ] (اِ) بمعنی چزغ است که خارپشت باشد. (برهان ) (آنندراج ). خارپشت باشد. (جهانگیری ) (انجمن آرا). چزغ و خارپشت . (ناظم الاطباء). چزغ . (فرهنگ نظام ) : سینه را همچو چزک ساز حصارزان سپس باش گو جهان پر مار. سنائی .<
چزکلغتنامه دهخداچزک . [ چ ِ ] (اِخ ) مؤلف مرآت البلدان نویسد: «قریه ای است از توابع بلوک دربقاضی نیشابور که در هشت فرسنگی شهر واقعست . هوایش معتدل است و 36 خانوار سکنه دارد. زراعتش آبی و دیمی است و زراعت آبی از آب قنات مشروب میشود». (از مرآت البلدان ج <span
چزکفرهنگ فارسی عمید=جوجهتیغی: ◻︎ سینه را ساز همچو چزک حصار / زآن سپس باش گو جهان پرمار (سنائی: ۱۹۰).
جک بارگیریloading jackواژههای مصوب فرهنگستانجکی که بعد از استقرار ماشین بارزن برای ثابت نگه داشتن آن باز میشود و بر روی زمین قرار میگیرد
واماندگی جکjack stallواژههای مصوب فرهنگستانوضعیتی که در آن بار آئرودینامیکی وارد بر سطح بر نیروی فعالگر غلبه میکند
جیک جیکلغتنامه دهخداجیک جیک . (اِ صوت ) آواز مرغان را گویند. (از آنندراج ) (انجمن آرای ناصری ). آواز اقسام جانوران و مرغان باشد. (برهان ) : چیست این باغ نزد پررشکان جز مگر جیک جیک گنجشکان ؟ سنائی .|| سخنی که فهمیده نشود. کلام غیرفصیح
چزغلغتنامه دهخداچزغ . [ چ ِ ] (اِ) خارپشت را گویند. (برهان ) (جهانگیری ) (انجمن آرا) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (فرهنگ نظام ). چزک . رجوع به چزک و چژک شود.
چهازشکلغتنامه دهخداچهازشک . [ چ ِ زِ ] (اِخ ) دیهی است متصل به فرخار (فرخاردیس ) که اکنون جزء نیشابور است و آن را چِزک میگویند. (از تعلیقات مرحوم بهمنیار بر تاریخ بیهق ).
چژکلغتنامه دهخداچژک . [ چ ِ ژَ ] (اِ) خارپشت . (نسخه ای از فرهنگ سروری ). چزغ و خارپشت را گویند. (لغات متفرقه در ج 4 برهان ص 2462 چ معین ) : سینه را همچو چژک ساز حصارزان سپس گو همه جهان پر مار