چششلغتنامه دهخداچشش . [ چ َ ش ِ ] (اِمص ) چشیدن . (ناظم الاطباء). عمل چشیدن . مزه کردن . آزمودن طعم چیزی . || (اِ) ذائقه و طعم . (ناظم الاطباء). ذوق . (ربنجنی ). چشائی . چشایی : پارسی گوییم ، یعنی این کشش زان طرف آمد که آمد آن چشش . مولوی
سس پنیرcheese sauceواژههای مصوب فرهنگستانهریک از انواع سسهای سفید طعمدارشده با پنیر که عمدتاً برای پوشش دادن برخی از غذاها مانند نیرشته یا ماهی، به کار میرود
بُرشگر ششبازهsix-base cutter,six-base-pair cutterواژههای مصوب فرهنگستانزیمایهای برشگر که یک توالی ششنوکلئوتیدی خاص را شناسایی میکند و برش میدهد نیز: ششبُر six-cutter
سس پیالهایdipping sauce, dipواژههای مصوب فرهنگستانهریک از انواع چاشنیهایی که ویژة غذاهای انگشتی و نانها و برگک سیبزمینی و سبزیجات است و در ظروف دهانگشاد و کاسهمانند عرضه میشود تا بتوان خوراک را مستقیماَ و بههنگام صرف غذا در آن غوطهور یا به آن آغشته کرد
چشاییلغتنامه دهخداچشایی . [ چ َ / چ ِ] (حامص ، اِ) حس ذائقه . ذائقه . ذوق . چشش . مذاق . حس ذوق . حس آزمودن طعم و مزه ٔ چیزی . رجوع به چشش شود.