چشفرلغتنامه دهخداچشفر. [ چ َ / چ ِ ف َ ] (اِ) بمعنی چشپر است که نشان پا باشد عموماً. (برهان ) (جهانگیری ) (آنندراج ). چشپر و نشان پای . (ناظم الاطباء). چشپر. (فرهنگ نظام ). جای پای آدمی . رد پای انسانی . رجوع به چشپر شود. || نشان پای سباع خصوصاً. (برهان ) (جه
مقیاس توفند سفیر ـ سیمپسونSaffir-Simpson hurricane scaleواژههای مصوب فرهنگستانطرحوارۀ ردهبندی شدت توفند براساس بیشینۀ سرعت باد سطح زمین و نوع و گسترۀ خسارت ناشی از توفان
شفرلغتنامه دهخداشفر. [ ش َ ] (ع مص ) زدن بر کناره ٔ شرم زن در هنگام آرمیدن با وی . (منتهی الارب ) (از آنندراج ) (از ناظم الاطباء). || کم شدن . ناقص گردیدن . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء).
شفرلغتنامه دهخداشفر. [ ش ِ ف ِ ] (اِخ ) شارل خاورشناس نامی فرانسه در قرن 19 م . که سیاستنامه ٔ خواجه نظام الملک را به سال 1891 م . و تاریخ بخارا را به سال 1892 م . و سفرنامه ٔ ناصرخسرو را در
شفرلغتنامه دهخداشفر. [ ش ُ ] (ع اِ) شفرالوادی ؛ کرانه ٔ رودبار. (منتهی الارب ) (از آنندراج ) (از اقرب الموارد). کرانه ٔ رودبار از جانب بالا. (آنندراج ) (ناظم الاطباء).
چشپرلغتنامه دهخداچشپر. [ چ َ / چ ِ پ َ ] (اِ) بمعنی نشان پا باشد عموماً. (برهان ) (آنندراج ). بمعنی چشفر است .(جهانگیری ). جای نشای پای آدمی . (از انجمن آرا). نشان پا. (ناظم الاطباء). جای پا عموماً. (فرهنگ نظام ).چشفر. رد پا. جای نهادن پا. رجوع به چشفر شود. |