چشیدفرهنگ فارسی عمید۱. = چشیدن۲. خوردن: ◻︎ حرامت بُوَد نان آنکس چشید / که چون سفره ابرو بههم درکشید (سعدی۱: ۱۲۳).
چشیدگویش اصفهانی تکیه ای: bečešâ طاری: vâščišd طامه ای: boyčišâ طرقی: vâščišâ کشه ای: vâščišâ نطنزی: vâščišt / baščišâ
چشیدگویش خلخالاَسکِستانی: bəčašəstəš دِروی: bə.čaš.əs.əš شالی: bəčašəsəš کَجَلی: be.ččašt.eš کَرنَقی: bəčašəsəš کَرینی: bəčašəsəš کُلوری: bəčašesəš گیلَوانی: bəčašəsəš لِردی: bəčašəsəšə
چشیدگویش کرمانشاهکلهری: češɪ/ čažɪ گورانی: češɪ/ čažɪ سنجابی: češɪ/ čažɪ کولیایی: ačešɪ/ ačažɪ زنگنهای: češɪ/ čažɪ جلالوندی: češɪ/ čažɪ زولهای: češɪ/ čažɪ کاکاوندی: češɪ/ čažɪ هوزمانوندی: češɪ/ čažɪ
سد پرتابblocked shot, block 8واژههای مصوب فرهنگستاندر بسکتبال، منحرف کردن توپ پرتابشده در مسیرش به سمت سبد، پیش از طی کردن قوس فرودین، بهطوریکه از گل جلوگیری شود
گشت ارزیابیsite inspectionواژههای مصوب فرهنگستانگشتی که قبل از برگزاری مناسبتها و رویدادهای گوناگون برای ارزیابی امکانات و تسهیلات یک مقصد و تطابق آن با نیازها و اولویتهای افراد و مؤسسات ذیربط برگزار میشود
پست پستلغتنامه دهخداپست پست . [ پ َ پ َ ] (ق مرکب ) نرم نرمک . آهسته آهسته :عشق میگوید بگوشم پست پست صید بودن بهتر از صیادی است .مولوی .
چشیدنلغتنامه دهخداچشیدن . [ چ َ / چ ِ دَ ] (مص ) اندک چیزی خوردن برای استعلام لذت و مزه ٔ آن . (آنندراج ). مزه کردن و احساس مزه و طعم نمودن . (ناظم الاطباء). از چیزی اندک خوردن . (فرهنگ نظام ). امتحان کردن طعم و مزه ٔ مأکولات و مشروبات . چاشنی کردن و چاشنی گر
چشیدنیلغتنامه دهخداچشیدنی . [ چ َ / چ ِ دَ ] (ص لیاقت ) چیزی که لایق و قابل چشیدن باشد. (ناظم الاطباء). لَواس . (منتهی الارب ). چاشنی کردنی . طعام یا شرابی که برای مزه کردن و آزمودن بزبان زنند. خوردنی یا آشامیدنی قابل چشیدن . و رجوع به چشیدن شود.
چشیدهلغتنامه دهخداچشیده . [ چ َ / چ ِ دَ / دِ ](ن مف ) چیزی که مزه شده و چاشنی شده باشد. (ناظم الاطباء). مأکول یا مشروب مزه شده و چاشنی شده : هر نعمتی که هست بعالم چشیده ای هر لذتی که هست سراسر
چشیدنفرهنگ فارسی عمیدخوردن مقدار کمی از چیزی برای پی بردن به مزۀ آن؛ اندکی از یک چیز خوردنی در دهان گذاشتن؛ مزه کردن.
فگار گردیدنلغتنامه دهخدافگار گردیدن . [ ف َ گ َ دی دَ ] (مص مرکب ) فگار شدن . مجروح شدن . خسته شدن : خار مَدْرو تا نگردد دست و انگشتان فگارکز نهال و تخم تتری کی شکر خواهی چشید؟ ناصرخسرو.رجوع به فگار شدن شود.
خانه پرداختنلغتنامه دهخداخانه پرداختن . [ ن َ / ن ِ پ َ ت َ ] (مص مرکب ) خانه را آرایش کردن . خانه را زینت کردن . خانه را پاک کردن : پارسایی که خمر عشق چشیدخانه گو با معاشران پرداز. سعدی (طیبات ).پیش ازین
لماظلغتنامه دهخدالماظ. [ ل َ ] (ع اِ) چیزی اندک . یقال : ما له لماظٌ؛ ای شی ٔ یذوقه و شربه لماظاً؛ ای اندک اندک به نوک زبان چشید آنرا. (منتهی الارب ). یقال : ماذاق لماجاً و لا لماظاً و لا لماقاً و لا لماکاً؛ ای طعاماً. (مهذب الاسماء). لماج . لماق . لماک .
چشیدنلغتنامه دهخداچشیدن . [ چ َ / چ ِ دَ ] (مص ) اندک چیزی خوردن برای استعلام لذت و مزه ٔ آن . (آنندراج ). مزه کردن و احساس مزه و طعم نمودن . (ناظم الاطباء). از چیزی اندک خوردن . (فرهنگ نظام ). امتحان کردن طعم و مزه ٔ مأکولات و مشروبات . چاشنی کردن و چاشنی گر
چشیدنیلغتنامه دهخداچشیدنی . [ چ َ / چ ِ دَ ] (ص لیاقت ) چیزی که لایق و قابل چشیدن باشد. (ناظم الاطباء). لَواس . (منتهی الارب ). چاشنی کردنی . طعام یا شرابی که برای مزه کردن و آزمودن بزبان زنند. خوردنی یا آشامیدنی قابل چشیدن . و رجوع به چشیدن شود.
چشیدهلغتنامه دهخداچشیده . [ چ َ / چ ِ دَ / دِ ](ن مف ) چیزی که مزه شده و چاشنی شده باشد. (ناظم الاطباء). مأکول یا مشروب مزه شده و چاشنی شده : هر نعمتی که هست بعالم چشیده ای هر لذتی که هست سراسر
چشیدنفرهنگ فارسی عمیدخوردن مقدار کمی از چیزی برای پی بردن به مزۀ آن؛ اندکی از یک چیز خوردنی در دهان گذاشتن؛ مزه کردن.