چغزیدنلغتنامه دهخداچغزیدن . [ چ َ دَ ] (مص ) بمعنی ناله و زاری کردن باشد. (برهان ). بمعنی ناله و زاری . (انجمن آرا) (آنندراج ). زاری و ناله کردن . (ناظم الاطباء). آه و ناله کردن . گریه و ندبه کردن . در چغزیدن هم آمده : در فنا جلوه شود فایده ٔ هستیهاپس نباید ز بلا
چغزیدنفرهنگ فارسی عمید۱. ناله کردن؛ زاری کردن؛ آه و ناله کردن.۲. واهمه کردن؛ ترسیدن: ◻︎ در فنا جلوه شود فایدۀ هستیها / پس نباید ز بلا گریه و درچغزیدن (مولوی: ۶۹۵).
غیزیدنلغتنامه دهخداغیزیدن . [ دَ ] (مص ) بمعنی غیژیدن است . در منتهی الارب آمده : شظی الفرس شظی ؛ لنگید اسب از غیزیدن استخوان شظای آن . رجوع به غیژیدن شود.
غزیدنلغتنامه دهخداغزیدن . [ غ َ دَ ] (مص ) شعوری در لسان العجم (ورق 183 الف ) آن را به معنی غریدن آرد و گوید: غزیدن و غریدن ؛ یعنی چیدن و روی هم گذاشتن ، و به معنی آنچه روی هم چیده و انباشته شود. و این معانی در فرهنگهای فارسی دیده نشد.
چغزانیدنلغتنامه دهخداچغزانیدن . [ چ َ دَ ] (مص ) چغزیدن . (ناظم الاطباء). و رجوع به چغزیدن شود. || کشانیدن غوک را. (ناظم الاطباء).
چغزفرهنگ فارسی عمید١. قورباغه؛ غوک: ◻︎ هرچند که درویش پسر فغ زاید / در چشم توانگران همه چغز آید (ابوالفتح: شاعران بیدیوان: ۳۷۶).٢. (اسم صوت) صدای قورباغه؛ آواز قورباغه٣. (صفت) ویژگی زخمی که درون آن پر از چرک باشد؛ ویژگی جراحتی که سر بههم آورده ولی در آن چرک جمع شده باشد؛ دمل: ◻︎ تا بنشکافی به نشتر ریش چغ
چغزیدهلغتنامه دهخداچغزیده . [ چ َ دَ / دِ ] (ن مف ) بمعنی ترسیده و واهمه کرده و بیم برده باشد. (برهان ). و رجوع به چغزیدن و چغریدن شود. ناله و زاری کرده : چند گردیده چو دولاب در این بحر عذاب سرفرو برده و چغزیده چو بوتیمارید.
چغریدهلغتنامه دهخداچغریده . [ چ َ دَ / دِ ] (ن مف ) بمعنی ترسیده وواهمه کرده و بیم برده باشد. (برهان ). ترسیده . (آنندراج ). ترسیده و بیم کرده و واهمه نموده . (ناظم الاطباء).جغزیده . و رجوع به چغریدن و چغزیده شود. || به معنی التفات کرده هم آمده است . (برهان ).
چغریدنلغتنامه دهخداچغریدن . [ چ َ دَ ] (مص ) بمعنی التفات کردن باشد. (برهان ). التفات کردن . (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || بمعنی ترسیدن و واهمه نمودن هم آمده است . (برهان ). ترسیدن . (آنندراج ) (فرهنگ نظام ) (شرفنامه ٔ منیری ). ترسیدن و واهمه نمودن . (ناظم الاطباء). چغزیدن . بیمناک شدن . و رجوع