چلوچوبلغتنامه دهخداچلوچوب . [ چ َ / چ ُ ل َ / لُو ] (اِ مرکب ) سیخ کباب را گویند. (برهان ) (آنندراج ). همان جلوچوب است . (شرفنامه ٔ منیری ). سیخ کباب . (ناظم الاطباء). جلو. سیخ کباب چوبین . و رجوع به جلو و جلوچوب شود.
لؤوبلغتنامه دهخدالؤوب . [ ل ُ ئو ] (ع مص ) لوب .لؤاب . تشنگی . یا گرد گشتن تشنه حوالی آب بی آنکه برسد آنرا. (منتهی الارب ). تشنه شدن . (تاج المصادر).
لوابلغتنامه دهخدالواب . [ ل َ ] (اِخ ) لباب . رودخانه ای به کوه کیلویه . رجوع به لب آب شود. (فارسنامه ٔ ناصری ).
بابزنلغتنامه دهخدابابزن . [ زَ ] (اِ) آهنی بود دراز که مرغ بدان بریان کنند و گوشت نیز و غیر اینها. (لغت فرس چ اقبال ص 385). تشت آهنین بود که گوشت برو بریان کنند. (لغت فرس چ هرن ص 105). سیخ کباب را گویند مطلقاً، خواه آهنی باشد،