چمچاچلغتنامه دهخداچمچاچ . [ چ َ ] (ص ) خمیده . منحنی . کوژپشت . خمیده پشت . قوزی : گفت ای کدخدای خام طمع پیرپوچ بغل زن چمچاچ کاج صمصام را سزد بریال سوزنی را ترانه بر ره چاچ . سوزنی (از یادداشت مؤلف ).رجوع به چمچاخ شود.
ماه به ماهلغتنامه دهخداماه به ماه . [ ب ِ ] (ق مرکب ) از این ماه به آن ماه . (ناظم الاطباء). هر ماه . همه ماهه . ازاین ماه تا ماه دیگر. || ماه بسیار. (ناظم الاطباء). || مدت مدید. (ناظم الاطباء).
مایه به مایهلغتنامه دهخدامایه به مایه . [ ی َ / ی ِ ب ِ ی َ / ی ِ ] (ق مرکب ) رأس المال . فروختن چیزی به بهای خرید و بدون سود. مایه کاری . (فرهنگ لغات عامیانه ٔ جمال زاده ). و رجوع به مایه کاری شود.
استخراج مایعـ مایعliquid-liquid extractionواژههای مصوب فرهنگستانفرایندی که در آن اجزای محلول مایع در تماس با مایعی نامحلول جدا میشود
چمچاخلغتنامه دهخداچمچاخ . [ چ َ/ چ ِ ] (ص ) منحنی و خمیده را گویند. (برهان ) (از جهانگیری ) (از رشیدی ) (انجمن آرا) (آنندراج ).کج و منحنی . (ناظم الاطباء). خمیده پشت . قوزی . چمچاچ : زرد و چمچاخ کردم از غم عشق دو رخ لعل فام و قا
پوچلغتنامه دهخداپوچ .(ص ) کاواک . پوک . بی مغز. میان تهی : پسته ٔ پوچ . گردکان پوچ . بادام ، تخمه ، فندق پوچ . || هیچ . مهمل . ناچیز. سخت کم . بسیار قلیل . و رجوع به پُچ شود.- پوچ شدن مغز ؛بشدن خرد و مختل گشتن فکر : صائب از گفت و شنود خ