چندضلعیفرهنگ فارسی عمید۱. شکلی که از چند ضلع ساخته شده باشد.۲. سطحی محدود به یک منکسر مسدود؛ شکلی که از تقاطع چند خط به وجود آید.
چندضلعی برابرزاویهequiangular polygonواژههای مصوب فرهنگستانچندضلعیای که تمام زاویههای داخلی آن با هم برابر باشند
چندضلعی شکافهایfissure polygonواژههای مصوب فرهنگستانشکلی حاصل از به هم پیوستن شیارها یا شکافهها که الگوی سطحی چندضلعی محدبی را به وجود میآورد
چندضلعی محاطیcyclic polygon, inscribed polygonواژههای مصوب فرهنگستانیک چندضلعی که همه رأسهایش بر یک دایره واقع باشند
چندضلعی برابرزاویهequiangular polygonواژههای مصوب فرهنگستانچندضلعیای که تمام زاویههای داخلی آن با هم برابر باشند
چندضلعی شکافهایfissure polygonواژههای مصوب فرهنگستانشکلی حاصل از به هم پیوستن شیارها یا شکافهها که الگوی سطحی چندضلعی محدبی را به وجود میآورد
دایرة محیطیcircumscribed circle, circumcircleواژههای مصوب فرهنگستاندایرهای که از همة رأسهای یک چندضلعی بگذرد
چندضلعی برابرزاویهequiangular polygonواژههای مصوب فرهنگستانچندضلعیای که تمام زاویههای داخلی آن با هم برابر باشند
چندضلعی شکافهایfissure polygonواژههای مصوب فرهنگستانشکلی حاصل از به هم پیوستن شیارها یا شکافهها که الگوی سطحی چندضلعی محدبی را به وجود میآورد
چندضلعی محاطیcyclic polygon, inscribed polygonواژههای مصوب فرهنگستانیک چندضلعی که همه رأسهایش بر یک دایره واقع باشند
عملیات خطدرچندضلعیline-in-polygon operationواژههای مصوب فرهنگستانفرایندی که در آن مشخص میشود که چه مقدار از خطوط یک مجموعهداده در داخل چندضلعیهای یک مجموعهدادۀ دیگر قرار دارند
عملیات نقطهدرچندضلعیpoint-in-polygon operationواژههای مصوب فرهنگستانعملیات برهمنهی که در آن مشخص میشود چه نقاطی از یک مجموعهداده در داخل چندضلعیهای مجموعهدادۀ دیگر قرار دارد