چوبینهلغتنامه دهخداچوبینه . [ ن َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان دینور بخش صحنه ٔ شهرستان کرمانشاه . در 36 هزارگزی شمال باختری صحنه و 12 هزارگزی باختری راه شوسه ٔ کرمانشاه به سقز واقع شده است . دشت و سردسیر است . <span class="hl" d
چوبینهلغتنامه دهخداچوبینه . [ ن َ ] (اِخ ) لقب بهرام سردار هرمز ساسانی است . او را چوبین و شوبین نیز گویند : چو چوب دولت ما شد برآورمه چوبینه چوبین شد به خاور. نظامی .رجوع به چوبین و شوبین شود.
چوبینهلغتنامه دهخداچوبینه . [ ن َ / ن ِ ] (ص نسبی ) از چوب . منسوب به چوب . هر چیز که از چوب سازند. مجموع آلات که از چوب کنند.- چوبینه آلات ؛ آنچه از چوب کنند، چون : میز و صندلی و غیره . (یادداشت مؤلف ). || نوعی از ظروف که در مازندران از چوب های مخصوص سازن
چوبنهلغتنامه دهخداچوبنه . [ ب ِ ن َ / ن ِ ] (اِ) مخفف چوبینه است و آن مرغی باشد صحرائی شبیه به مرغ خانگی و آن را کار وانک خوانند و خروس آنرا بعربی کروان گویند هوبره و بوتیمار. (ناظم الاطباء). || وردنه چوبی که بدان خمیر پهن کنند. || تیر. (یادداشت مؤلف ). رجوع
وبنةلغتنامه دهخداوبنة. [ وَ ن َ ] (ع اِ) رنج . || (اِمص ) گرسنگی . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).
بهرام چوبینهلغتنامه دهخدابهرام چوبینه . [ ب َ م ِ ن َ ](اِخ ) رجوع به بهرام و بهرام جوبینه و چوبین شود.
بهرام چوبینهلغتنامه دهخدابهرام چوبینه . [ ب َ م ِ ن َ ](اِخ ) رجوع به بهرام و بهرام جوبینه و چوبین شود.
چوپینهلغتنامه دهخداچوپینه . [ ن َ ] (اِخ ) چوبینه . لقب بهرام سردار معاصر هرمز و خسروپرویز ساسانی . رجوع به چوبین ، چوبینه و بهرام چوبین شود.
پور گشسبلغتنامه دهخداپور گشسب . [ رِ گ ُ ش َ ] (اِخ ) مراد بهرام چوبینه است : اگر نیز بهرام پور گشسب بر آن خاک درگاه بگذارد اسب . فردوسی .رجوع ببهرام چوبینه شود.
بهرام چوبینهلغتنامه دهخدابهرام چوبینه . [ ب َ م ِ ن َ ](اِخ ) رجوع به بهرام و بهرام جوبینه و چوبین شود.