چونینلغتنامه دهخداچونین . (ص مرکب ، ق مرکب ) (از «چون » ادات تشبیه + «این » صفت اشاره ) به معنی چنین باشد. (برهان ). چنین و چون . این و مانند این و به این وضع. (ناظم الاطباء) : ندانستم من ای سیمین صنوبرکه گردد روز چونین زود زایل .منوچهری .<
ژوننلغتنامه دهخداژونن . [ ن َ ] (اِخ ) نام شهری در کشور پرو واقع در سلسله ٔ کوههای آند و مشرق لیما، دارای 8000 تن سکنه .
ژوننلغتنامه دهخداژونن . [ ن َ ] (اِخ ) نام شهری در جمهوری آرژانتین در ایالت مندزا، دارای 38000 تن سکنه .
ژوننلغتنامه دهخداژونن . [ ن ُ ] (اِخ ) نام یکی از الهه های بزرگ روم و بنا به اساطیر قدیم دختر ساتورن و رِآ و زن ژوپیتر. وی را ملکه ٔ آسمان و الهه ٔ روشنی و زناشوئی می خواندند و از دیرباز با هرا الهه ٔیونانی یکی دانسته و بنام او معابدی بنا میکردند.
ژوننلغتنامه دهخداژونن . [ ن ُ ] (اِخ ) نام سیاره ای تلسکوپی . این سیاره را در سال 1804 م . هاردینگ کشف کرد و نام اساطیری ژونُن بدان داد.
ونگینلغتنامه دهخداونگین . [ وَ ] (اِخ ) دهی است جزء دهستان طارم پائین بخش سیردان شهرستان زنجان . سکنه ٔ آن 291 تن است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2).
صنوبرفرهنگ فارسی عمید(زیستشناسی)۱. = سپیدار۲. [مجاز] معشوق: ◻︎ ندانستم من ای سیمینصنوبر / که گردد روز چونین زود زایل (منوچهری: ۶۵).
همچونینلغتنامه دهخداهمچونین . [ هََ ] (ق مرکب ) همچنین : جهان این است و چونین بود تا بودو همچونین بوداینند بارا. رودکی .و همچونین تا به آخر دیارمغرب بگرفت و فلسطین بگشاد. (فارسنامه ٔ ابن بلخی ). رجوع به همچنین شود.
ولادت گاهلغتنامه دهخداولادت گاه .[ وِ دَ ] (اِ مرکب ) محل تولد. زادگاه : ای سپاهان سروری کن بر زمین چون آسمان در جهان تا تو ولادت گاه چونین سروری .سنایی .
اینندفرهنگ فارسی عمید۱. عدد مجهول میان سه تا ده؛ چند: ◻︎ جهان این است و چونین است تا بود / و همچونین بُوَد اینند یارا (رودکی: ۴۹۱).۲. سخن مبهم.۳. سخن از روی شک و ریب.
ایدندلغتنامه دهخداایدند. [ دَ ] (ص ، ضمیر، اِ) به معنی انداست و آن عددی باشد مجهول که بده نرسد و آنرا بعربی بضع خوانند. (برهان ) (آنندراج ).اند است . (اوبهی ). آن شماری مجهول باشد که نامش دیدار نکرده باشند که چند است . (ازحاشیه ٔ فرهنگ اسدی نخجوانی ). عدد نامعینی از سه تا ده که به تازی بضع گوی
همچونینلغتنامه دهخداهمچونین . [ هََ ] (ق مرکب ) همچنین : جهان این است و چونین بود تا بودو همچونین بوداینند بارا. رودکی .و همچونین تا به آخر دیارمغرب بگرفت و فلسطین بگشاد. (فارسنامه ٔ ابن بلخی ). رجوع به همچنین شود.