چپ رولغتنامه دهخداچپ رو. [ چ َ رَ / رُو ] (نف مرکب ) تندرو. آنکه دنبال افکار چپی رود. کسی که در طریق مخالفت با رژیم کشور یا سیاست دولت گام بردارد. رجوع به چپ و چپ روی شود.
چپ روفرهنگ فارسی عمید۱. کسی که به راه چپ برود؛ آنکه از راه راست منحرف شود.۲. (سیاسی) تندرو؛ کسی که افکار دست چپی داشته باشد و در طریق مخالفت با رژیم کشور یا سیاست دولت گام بردارد.
چپ چپلغتنامه دهخداچپ چپ . [ چ َ چ َ ] (اِخ ) دهی است جزء دهستان زنجانرود بخش حومه ٔشهرستان زنجان که در 66هزارگزی شمال باختری زنجان و60هزارگزی راه تبریز به زنجان واقع شده . کوهستانی وسردسیر است و193</
چپ چپ کِردنگویش بختیاریگرداندن چند رأس گاو روى خوشههاىجا مانده از خرمنکوب براى جدا کردندانه از پوشینه.
چپ رویلغتنامه دهخداچپ روی . [ چ َ رَ ] (حامص مرکب )تندروی . پیروی از افکار چپ . در صف مخالف رژیم و سیاست عمومی کشور بودن . رجوع به چپ و چپی و چپ رو شود.
خردگاهلغتنامه دهخداخردگاه . [ خ ُ ] (اِ) خیمه ٔ کوچکی که در درون خیمه ٔ بزرگی برپا کنند. (ناظم الاطباء). || آن جای از سینه ٔ شتر که در وقت خوابیدن بزمین رسد ومانند کف پای او باشد. (ناظم الاطباء). پینه گاه شکم شتر. || سم چارپا که چدار را بر آن بندند.بندگاه دست و پای ستور. (ناظم الاطباء) <span cl
چپیلغتنامه دهخداچپی .[ چ َ ] (ص نسبی ) چپ . چپه . چپ دست . چپه دست . آنکه با دست چپ کار کند : و عمر اعسر یسر بود، خالدار او را اعسر خواندی و یسر نگفتی و نیز تصغیر کردی ، چون نام او بردی گفتی اعیسر. چون نامه ٔ ابوبکر سوی خالد آمد... گفت : «هذا عمل الاعیسر» گفت این ، کا
دستفرهنگ فارسی عمید۱. (زیستشناسی) عضوی از بدن انسان از شانه تا سرانگشتان.۲. عضوی از بدن انسان از سرانگشتان تا مچ: ◻︎ گرفتش دست و یکسو برد از آن پیش / حکایت کرد با او قصهٴ خویش (نظامی۲: ۲۴۸).۳. (زیستشناسی) هریک از دو پای جلو چهارپایان.۴. [مجاز] قدرت و سلطه.۵. [مجاز] قاعده و قانون.۶. [مج
چپفرهنگ فارسی عمید۱. [مقابلِ راست] آنچه در طرف چپ باشد؛ طرف دست چپ.۲. ناراست.۳. واژگون؛ چپه.۴. لوچ؛ احول.۵. کسی که بیشتر با دست چپ کار میکند.⟨ چپ افتادن: (مصدر لازم) [عامیانه، مجاز] با کسی بد شدن و کینۀ او را به دل گرفتن؛ دشمن شدن.⟨ چپ بودن: (مصدر لازم)۱. ناراست ب
چپلغتنامه دهخداچپ . [ چ َ ] (ص ، اِ) معروف است که نقیض راست باشد. (برهان ). نقیض راست . (انجمن آرا) (ناظم الاطباء). مقابل راست . برابر راست . یسار که مقابل یمین (راست ) باشد. اَیسَر ویُسری که مقابل راست (ایمن و یُمنی ) باشد. سمت مقابل راست . طرف چپ . سوی چپ . جانب چپ . طرف دست چپ . میسره ،
دست چپلغتنامه دهخدادست چپ . [ دَ ت ِ چ َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب )دستی که در سمت چپ بدن است . یسار. شمال . رجوع به دست چپ ذیل ترکیبات دست شود. || سپرز، و آن پاره ٔ گوشت سیاه باشد متصل به جگر محل تکون سوداء و به عربی طحال گویند. (لغت محلی شوشتر، نسخه ٔ خطی ).
دست چپلغتنامه دهخدادست چپ . [ دَ چ َ ] (ص مرکب ) چپ دست . کسی که با دست چپ کار می کند. (ناظم الاطباء).
دودست چپلغتنامه دهخدادودست چپ . [ دُ دَ چ َ ] (ص مرکب ، اِ مرکب ) (اصطلاح نجومی ) آن کوکب که به وتد وسط السماء باشد و تسدیسش و تربیعش هر دو زیر زمین بود او را دودست چپ خوانند. ذوالیسارین . (التفهیم صص 488-489).
حسن چپلغتنامه دهخداحسن چپ . [ ح َ س َچ َ ] (اِ مرکب ) (کوچه ٔ...) علی چپ : خود رابه کوچه ٔ حسن چپ زدن ؛ تجاهل کردن . (اصطلاح شیرازی ).
حسن چپلغتنامه دهخداحسن چپ .[ ح َ س َ چ َ ] (اِخ ) دهی از دهستان ایل تیمور بخش حومه شهرستان مهاباد در 27 هزاروپانصد گزی جنوب باختر مهاباد و 14 هزارگزی باختر شوسه ٔ مهاباد - سردشت . کوهستانی و معتدل است . <span class="hl" dir="lt