چپقلغتنامه دهخداچپق . [ چ ُ پ ُ] (ترکی ، اِ) یک نوع حقه ای که در آن توتون ریخته و لوله ای بآن وصل نموده و بر روی توتون آتش گذاشته جهت گرفتن دود بکشند. (ناظم الاطباء). آلتی است برای کشیدن دود، دارای دسته ای که میانش سوراخ است و وصل به سر چپق ، که عموماً ظرف گلی پخته است ، میشود و یک طرف آن ظر
چپقفرهنگ فارسی عمیدنوعی آلت تدخین با دستۀ چوبی و سر سفالی که توتون را در سر آن میریزند و دود میکنند.
چپقفرهنگ فارسی معین(چُ پُ) [ تر. ] (اِ.) نوعی آلت تدخین دارای دسته ای چوبی و سری سفالی که توتون را در سر آن ریخته و دود کنند. ؛ ~کسی را کشیدن نهایت خشونت را نسبت به کسی اعمال کردن .
وارون QQ inverse, Q-1واژههای مصوب فرهنگستانوارون مقدار Q که آهنگ فرواُفت انرژی را برای موجهای حجمی یا سطحی در هر دوره مشخص میکند متـ . وارون ضریب کیفیت
شاخص KK indexواژههای مصوب فرهنگستانشاخصی سهساعته که معیار گسترۀ فعالیت سریع و نامنظم مغناطیسی توفان در زمان وقوع است
چپقلشلغتنامه دهخداچپقلش . [ چ َ ق ُ ل َ ] (ترکی ، اِ) جنگ شمشیر را گویند. (آنندراج ) (غیاث ). چپغولش . چپقولش . رجوع به چپغولش و چپقولش شود.
چپقلولغتنامه دهخداچپقلو. [ چ ُ پ ُ ] (اِخ ) دهی است از دهستان خدابنده لو بخش شهرستان سنندج که در 28هزارگزی جنوب خاوری گل تپه و 11هزارگزی خاور شوسه ٔ همدان به بیجار واقع شده . کوهستانی و سردسیر است و
چپقلولغتنامه دهخداچپقلو. [ چ ُ پ ُ ] (اِخ ) دهی است جزء دهستان ابهررود بخش ابهر شهرستان زنجان که در 26هزارگزی شمال خاور ابهرو 18هزارگزی راه مالرو عمومی واقع شده . کوهستانی و سردسیر است و 150 ت
چپقلولغتنامه دهخداچپقلو. [ چ ُ پ ُ ] (اِخ ) دهی است از دهستان پیشخور بخش رزن شهرستان همدان که در 39هزارگزی جنوب خاوری قصبه ٔ رزن ، کنار شمالی راه اتومبیل رو تجرک به نوبران واقع شده . جلگه ، معتدل و مالاریائی است و 205 تن سکنه
چپقولشلغتنامه دهخداچپقولش . [ چ َ ل َ ] (ترکی ، اِ) چپغولش . جنگ با شمشیر. (فرهنگ نظام ). چپقلش . رجوع به چپغولش و چپقلش شود.
چپق کشیدنلغتنامه دهخداچپق کشیدن . [چ ُ پ ُ ک َ / ک ِ دَ ] (مص مرکب ) چپق دود کردن . پیپ کشیدن . سبیل کشیدن . رجوع به چپق و چپق کش و چپقی شود.
چپق کشلغتنامه دهخداچپق کش . [ چ ُ پ ُ ک َ / ک ِ ] (نف مرکب ) چپق کشنده . آنکه به کشیدن چپق معتاد است . چپقی . کسی که چپق میکشد یا به کشیدن چپق عادت دارد. پیپ کش . سبیل کش . رجوع به چپق و چپق کشیدن و چپقی شود.
چپق لولغتنامه دهخداچپق لو. [چ ُ پ ُ ] (اِخ ) دهی است از دهستان بروانان بخش ترکمان شهرستان میانه که در 14هزارگزی جنوب خاوری ترکمان و 3هزارگزی شوسه ٔ میانه به تبریز واقع شده . کوهستانی و معتدل است و 686
چپقلشلغتنامه دهخداچپقلش . [ چ َ ق ُ ل َ ] (ترکی ، اِ) جنگ شمشیر را گویند. (آنندراج ) (غیاث ). چپغولش . چپقولش . رجوع به چپغولش و چپقولش شود.
چپقلولغتنامه دهخداچپقلو. [ چ ُ پ ُ ] (اِخ ) دهی است از دهستان خدابنده لو بخش شهرستان سنندج که در 28هزارگزی جنوب خاوری گل تپه و 11هزارگزی خاور شوسه ٔ همدان به بیجار واقع شده . کوهستانی و سردسیر است و
سرچپقلغتنامه دهخداسرچپق . [ س َ چ ُ پ ُ ] (اِ مرکب ) آنچه بر سر چپق گذارند. حقه ای است از گِل پخته بشکل استوانه که آن را به چوب چپق متصل سازند. داخل آن را از زغال انباشته میکنند وبر سر آن توتون مخصوص میگذارند. در مخرج وی سوراخی هست که دود از آن خارج میشود. (فرهنگ فارسی معین ).
قره چپقلغتنامه دهخداقره چپق . [ ق َ رَ چ ُ پ ُ ] (اِخ ) دهی از دهستان بناجو از بخش بناب شهرستان مراغه واقع در 5 هزارگزی جنوب باختری بناب و 3500گزی باختر راه ارابه رو بناب به میاندوآب . جلگه و باتلاقی و معتدل مالاریایی است . سکنه