چژلغتنامه دهخداچژ. [ چ ُ ] (اِ) چژه . (ناظم الاطباء). تیغه ای که در آن بند شلوار و زیر جامه را داخل کرده بکمر میبندند. (ناظم الاطباء). رجوع به چژه شود.
چژکلغتنامه دهخداچژک . [ چ ِ ژَ ] (اِ) خارپشت . (نسخه ای از فرهنگ سروری ). چزغ و خارپشت را گویند. (لغات متفرقه در ج 4 برهان ص 2462 چ معین ) : سینه را همچو چژک ساز حصارزان سپس گو همه جهان پر مار
چزکلغتنامه دهخداچزک . [ چ ِ ] (اِ) بمعنی چزغ است که خارپشت باشد. (برهان ) (آنندراج ). خارپشت باشد. (جهانگیری ) (انجمن آرا). چزغ و خارپشت . (ناظم الاطباء). چزغ . (فرهنگ نظام ) : سینه را همچو چزک ساز حصارزان سپس باش گو جهان پر مار. سنائی .<
چژکلغتنامه دهخداچژک . [ چ ِ ژَ ] (اِ) خارپشت . (نسخه ای از فرهنگ سروری ). چزغ و خارپشت را گویند. (لغات متفرقه در ج 4 برهان ص 2462 چ معین ) : سینه را همچو چژک ساز حصارزان سپس گو همه جهان پر مار