چیتلغتنامه دهخداچیت . (اِ) نام درختی جنگلی از انواع افراست و در تمام جنگلهای شمال ایران از جلگه تا ییلاق میروید. و در نور و کجور مازندران آن را شیردار، در آستارا و طوالش و کوهپایه ٔ گیلان ککم و کیکم ، در لاهیجان و رودسر و شهسوار آج و دردیلمان چیت مینامند. کرب . اولس . رجوع به کرب شود.
چیتلغتنامه دهخداچیت . (هندی ، اِ) نوعی منسوج پنبه ای نازک . پارچه ای از پنبه ٔ بافته ٔ نازک . پارچه ٔ نخی ومعمولاً منقش به نقشهای خرد یا درشت از گل و غیره .
چیتلغتنامه دهخداچیت . [ ] (اِ) ریگ مخصوص یا ماسه ٔ نرم که در کنار رودخانه باشد. (لغت محلی شوشتر نسخه ٔ خطی کتابخانه ٔ مؤلف ذیل رمل ). ریگ . (یادداشت مؤلف ). رجوع به ریگ شود.
چیتاوکیالغتنامه دهخداچیتاوکیا. [ وِ ] (اِخ ) شهری در جزیره ٔ مالت است . در 10هزارگزی شهر والتا،کوهی با قله ٔ بزرگ دارد که برای بازی اسکی بسیار مناسب است و بناهایی جهت اسکی بازان در آن ساخته اند. این شهر دارای کلیسای بزرگ و تاریخی است و در زیر آن غاری است که گویند
چیترتخملغتنامه دهخداچیترتخم . [ ت َ ] (اِخ ) نام سرداری از طایفه ٔ سارگاتیا در زمان داریوش . وی میگفت که از دودمان هووخشتر است از این رو بر داریوش بشورید و خود را شاه سارگات خواند. داریوش سپاهی از مادیان و پارسیان فراهم آورد و به سرداری تخمسپاد نامی به سرکوبی وی فرستاد، تخمسپاد چیترتخم را شکست د
چیتریالغتنامه دهخداچیتریا. (اِخ ) شهر کوچکی است در جزیره ٔ قبرس . این شهر در زمان قدیم به نام (کیتره ) معروف و یکی از مهمترین و بزرگترین شهرهای جزیره بوده است . (از قاموس الاعلام ترکی ج 3).
چیتگرلغتنامه دهخداچیتگر. [ گ َ ] (اِخ ) دهی است جزء بخش کن شهرستان تهران . در هشت هزارگزی جنوب باختر کن بین دو جاده ٔ اسفالت تهران به کرج در جلگه واقع شده است و 146 تن سکنه دارد. از قنات آبیاری میشود محصولش صیفی و انار است . اهالی به کشاورزی اشتغال دارند. (از
چیتگرلغتنامه دهخداچیتگر. [ گ َ ] (اِخ )دهی است از دهستان جعفرآباد فاروج بخش حومه ٔ شهرستان قوچان . در 75هزارگزی باختر قوچان و 9 هزارگزی جنوب باختری شوسه ٔ قدیمی قوچان به شیروان واقع شده است و267</spa
چیت بندلغتنامه دهخداچیت بند. [ ب َ ] (اِخ ) دهی است از بخش میان کنگی شهرستان زابل . در ده هزارگزی شمال باختری ده دوست محمد نزدیک مرز افغانستان واقع شده و 166 تن سکنه دارد.از رودخانه ٔ هیرمند آبیاری میشود. محصولش غلات و شغل اهالی زراعت است . (از فرهنگ جغرافیایی ا
چیت سازلغتنامه دهخداچیت ساز. (نف مرکب ) (مرکب از «چیت » + «ساز» مخفف سازنده ) چیتگر. سازنده ٔ چیت . || آنکه چیت ها را رنگ کند : به این قالب خشک بی جان مراحیات است از چیت سازان مرا.طاهر وحید (از آنندراج ).
چیتاوکیالغتنامه دهخداچیتاوکیا. [ وِ ] (اِخ ) شهری در جزیره ٔ مالت است . در 10هزارگزی شهر والتا،کوهی با قله ٔ بزرگ دارد که برای بازی اسکی بسیار مناسب است و بناهایی جهت اسکی بازان در آن ساخته اند. این شهر دارای کلیسای بزرگ و تاریخی است و در زیر آن غاری است که گویند
چیتران تخمهلغتنامه دهخداچیتران تخمه . [ ت َ م َ ] (اِخ ) نام سرداری از طایفه ٔ سارگاتیا از معاصران داریوش هخامنشی و این پادشاه در کتیبه ٔ بیستون که به پارسی و عیلامی نوشته شده است وی را دروغ زن خوانده است . رجوع به چیتر تخم و چیتهرن تخم شود.
چیترتخملغتنامه دهخداچیترتخم . [ ت َ ] (اِخ ) نام سرداری از طایفه ٔ سارگاتیا در زمان داریوش . وی میگفت که از دودمان هووخشتر است از این رو بر داریوش بشورید و خود را شاه سارگات خواند. داریوش سپاهی از مادیان و پارسیان فراهم آورد و به سرداری تخمسپاد نامی به سرکوبی وی فرستاد، تخمسپاد چیترتخم را شکست د
ناچیتلغتنامه دهخداناچیت . (اِخ ) دهی است از دهستان آختاچی بوکان بخش بوکان شهرستان مهاباد و در 6 هزارگزی شمال بوکان ، در مسیر جاده ٔ شوسه ٔ بوکان به میاندوآب واقع شده است .جلگه است و هوائی معتدل و مالاریا خیز دارد. سکنه ٔ آنجا بالغ بر <span class="hl" dir="ltr"