۱. جدا کردن و کندن میوه یا گل از درخت یا بوته: ◻︎ رفتم به باغ تا که بچینم سَحر گلی / آمد به گوش ناگهم آواز بلبلی (حافظ۲: ۶۳۰).
۲. بریدن موی یا ناخن با قیچی.
۳. دانهدانه برداشتن چیزی از زمین، مثل دانه برداشتن مرغ.
۴. [قدیمی، مجاز] برگزیدن و جدا کردن چیزی از میان چیزهای دیگر.
۵. چیزهایی را با نظموترتیب پهلوی هم یا روی هم قرار دادن
۱. کندن
۲. بریدن، قیچی کردن
۳. قطع کردن
۴. پهن کردن، گستردن
۵. قرار دادن، نهادن
۶. زدن، ستردن
۷. انتخاب کردن، جدا کردن، گلچین کردن، گزیدن
۸. ستردن، پیراستن، اصلاح کردن
۹. دانهچینی کردن
۱۰. ترتیب دادن، مهیا کردن، فراهم کردن