چینه کشلغتنامه دهخداچینه کش . [ ن َ / ن ِ ک َ / ک ِ ] (نف مرکب ) چینه ساز. آنکه دیوار از رده های گل برآرد. بنائی که کار او ساختن چینه است . آنکه دیوار گلی کند. بنّا که چینه کشد. که چینه برآرد. که دیوار گلی سازد. که چینه کند باغ
ابعاد نهاییfinished size, neat size, finished measure, net measure, net size, target sizeواژههای مصوب فرهنگستانابعاد چوب پس از ماشینکاری
سحابی نِی ـ آلنNey-Allen Nebulaواژههای مصوب فرهنگستانچشمۀ گستردهای از گسیل فروسرخ که در سحابی جبار و در نزدیکی ذوزنقه واقع شده است
معادلۀ یونی نهاییnet ionic equationواژههای مصوب فرهنگستانمعادلۀ شیمیایی یک واکنش در محلول که در آن یونهای تماشاچی یا ناظر حذف شدهاند تا تغییر شیمیایی واقعی را نشان دهند
چینه کشیدنلغتنامه دهخداچینه کشیدن . [ن َ / ن ِ ک َ / ک ِ دَ ] (مص مرکب ) ساختن دیوار گلی . بنا کردن دیوار از گل . دیوار برآوردن از رده های گل .
چینه کشیلغتنامه دهخداچینه کشی . [ ن َ / ن ِ ک َ / ک ِ ] (حامص مرکب ) شغل چینه کش . کار دیوار گلی ساز.دیوارکشی . دیوارسازی . دیوارگری . کشیدن دیوار گلی .
رهاصلغتنامه دهخدارهاص . [ رَهَْ ها ] (ع ص ) دیوارگلین ساز. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). دیوارگلین ساز. چینه کش . (ناظم الاطباء). بنا. گلکار. چینه کش . پاخیره زن . والادگر. آخیزگر. مهره زن . دیوارزن . (یادداشت مؤلف ). پاخره گر. (دهار). دیوارگر. (مهذب الاسماء).
دیوارگرلغتنامه دهخدادیوارگر. [ دی گ َ ] (ص مرکب ) بنای گلکار. (جهانگیری ). دیوارساز و گلکار و بنا. (برهان ). کسی که دیوار میسازد. گلکار و بنا. (ناظم الاطباء)(آنندراج ). پاخیزه زن . آخیزه گر. چینه کش : نه سیم است با من نه زر و گهرنه خشت و نه آب و نه دیوارگر. <p
گلکارلغتنامه دهخداگلکار.[ گ ِ ] (ص مرکب ) بنا و معمار. (آنندراج ). طیان . (ملخص اللغات ). راز. (فرهنگ اسدی نخجوانی ). گل گر. دیوارگر. چینه کش . پاخیره زن . آنکه کار گل کند : تن خاکی است گل از گریه ٔ بسیار مراآه اگر دست نگیرد بت گلکار مرا. س
چینهلغتنامه دهخداچینه . [ ن َ / ن ِ ] (اِ) اسم است از کلمه ٔ چین (از مصدر چیدن ) در مقام تخصیص نوع از جنس . رجوع به چین شود.- خارچینه ؛ خارچین . ابزار خارکن .- موچینه ؛ موچین . آلت کندن موی از رخسار.<b
چینهلغتنامه دهخداچینه . [ ن َ / ن ِ ] (اِ) چنه . دانه ٔ مرغان . (برهان ) (آنندراج ) (انجمن آرا). دانه ای که مرغان خورند. (غیاث اللغات ). علف مرغ بود. (اوبهی ). دانه که مرغان خورند. آنچه از دانه و جز آن که مرغ به منقار از زمین چیند. (یادداشت مؤلف ). در تداول
چینهفرهنگ فارسی عمید۱. دانهای که پرندگان میخوردند.۲. نوعی دیوار گِلی که سنگ و آجر در آن به کار نمیرود و لایههای آن را تکهتکه بر روی هم میچینند.۳. هر لایه از دیوار گِلی؛ دای.۴. (زمینشناسی) هر طبقه از زمین که از لحاظ آثار و بقایا مربوط به یک دوره است.
خرچینهلغتنامه دهخداخرچینه . [ خ َ ن َ / ن ِ ] (اِ) شانه ٔ مرغ . تاج مرغ . (از ناظم الاطباء). تاج خروس و امثال آن . (از آنندراج ) (از انجمن آرای ناصری ).
چینهلغتنامه دهخداچینه . [ ن َ / ن ِ ] (اِ) اسم است از کلمه ٔ چین (از مصدر چیدن ) در مقام تخصیص نوع از جنس . رجوع به چین شود.- خارچینه ؛ خارچین . ابزار خارکن .- موچینه ؛ موچین . آلت کندن موی از رخسار.<b
چینهلغتنامه دهخداچینه . [ ن َ / ن ِ ] (اِ) چنه . دانه ٔ مرغان . (برهان ) (آنندراج ) (انجمن آرا). دانه ای که مرغان خورند. (غیاث اللغات ). علف مرغ بود. (اوبهی ). دانه که مرغان خورند. آنچه از دانه و جز آن که مرغ به منقار از زمین چیند. (یادداشت مؤلف ). در تداول
خارچینهلغتنامه دهخداخارچینه . [ ن َ/ ن ِ ] (اِ مرکب ) موچینه . منقاش سر تراشان . (آنندراج ) (برهان قاطع). موی چین . منتاش . (فرهنگ شعوری ج 1 ورق 378). || سرهای دو انگشت دو ناخن سبابه و ابهام را