چیچکلغتنامه دهخداچیچک . [چی چ َ ] (اِ) در ترکی به معنی گل است . (از آنندراج ). گل که به تازی ورد خوانند. (از سروری ). چچک (سروری ). || به معنی آبله لفظ ترکی است . (غیاث اللغات ). جُدَرّی مرضی که امروز به آبله معروف است . این معنی نیز از معنی گل مأخوذ است که ترکی است . (یادداشت مؤلف ). جدری
وارون QQ inverse, Q-1واژههای مصوب فرهنگستانوارون مقدار Q که آهنگ فرواُفت انرژی را برای موجهای حجمی یا سطحی در هر دوره مشخص میکند متـ . وارون ضریب کیفیت
شاخص KK indexواژههای مصوب فرهنگستانشاخصی سهساعته که معیار گسترۀ فعالیت سریع و نامنظم مغناطیسی توفان در زمان وقوع است
چیچکتولغتنامه دهخداچیچکتو. [ چی چ َ ] (اِخ ) ناحیه ای است از بلاد خراسان نزدیک میمنه و آن نیز شهری است . (آنندراج ) (انجمن آرا).
چیچکلولغتنامه دهخداچیچکلو. [ چی چ َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان چهاردولی بخش مرکزی شهرستان مراغه . در 81هزارگزی جنوب خاوری مراغه و 500 گزی باختر شوسه ٔ شاهین دژ به میاندوآب واقع است . جلگه است ، 102</s
چیچکلولغتنامه دهخداچیچکلو. [ چی چ َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان سهندآباد شهرستان تبریز. در 29 هزارگزی جنوب باختری بستان آباد و 26 هزارگزی شوسه ٔ بستان آباد به تبریز واقع شده . جلگه است و 318 تن
چیچکلولغتنامه دهخداچیچکلو. [ چی چ َ ] (اِخ ) دهی است جزء دهستان ابرغان بخش مرکزی شهرستان سراب در 28هزارگزی جنوب باختری سراب و 15هزارگزی شوسه ٔ سراب به تبریز واقع شده ، 365 تن سکنه دارد، از چشمه
چیچکلولغتنامه دهخداچیچکلو. [ چی چ َ ] (اِخ ) دهی است جزء دهستان غار بخش ری شهرستان تهران . در 25هزارگزی باختر ری و 2هزارگزی راه رباطکریم . در جلگه واقع شده هزار گز راه آهن و 346 تن سکنه دارد. ا
محموقلغتنامه دهخدامحموق . [ م َ ] (ع ص ) حماق زده . (منتهی الارب ). گرفتار بیماری حماق و چیچک . (ناظم الاطباء). آبله برآمده . جوش چیچک بر اندام آمده .
مموملغتنامه دهخدامموم . [ م َ ] (ع ص ) مبتلای چیچک و برسام . (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). مبتلا به برسام . (از اقرب الموارد). چیچک و برسام زده . (آنندراج ).
چیچک آبادلغتنامه دهخداچیچک آباد. [ چی چ َ ] (اِخ )دهی است جزء دهستان حومه ٔ بخش مرکزی شهرستان ساوه . در 18هزارگزی ساوه و 10هزارگزی راه ساوه به قم در جلگه واقع شده ، 61 تن سکنه دارد. از رودخانه ٔ ق
چیچکتولغتنامه دهخداچیچکتو. [ چی چ َ ] (اِخ ) ناحیه ای است از بلاد خراسان نزدیک میمنه و آن نیز شهری است . (آنندراج ) (انجمن آرا).
چیچکلولغتنامه دهخداچیچکلو. [ چی چ َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان چهاردولی بخش مرکزی شهرستان مراغه . در 81هزارگزی جنوب خاوری مراغه و 500 گزی باختر شوسه ٔ شاهین دژ به میاندوآب واقع است . جلگه است ، 102</s
چیچکلولغتنامه دهخداچیچکلو. [ چی چ َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان سهندآباد شهرستان تبریز. در 29 هزارگزی جنوب باختری بستان آباد و 26 هزارگزی شوسه ٔ بستان آباد به تبریز واقع شده . جلگه است و 318 تن
چیچکلولغتنامه دهخداچیچکلو. [ چی چ َ ] (اِخ ) دهی است جزء دهستان ابرغان بخش مرکزی شهرستان سراب در 28هزارگزی جنوب باختری سراب و 15هزارگزی شوسه ٔ سراب به تبریز واقع شده ، 365 تن سکنه دارد، از چشمه
ساری چیچکلغتنامه دهخداساری چیچک . [ چی چ َ ] (اِخ ) کوهی است در بخش شاهپور آذربایجان . در مرز ایران و ترکیه و علائم مرزی بر ارتفاعات آن قرار دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4 ص 200 و 292).
الچیچکلغتنامه دهخداالچیچک . [ اَ چ َ ] (اِخ ) نام پادشاهزاده ای است . (شرفنامه ٔ منیری ). نام پادشاه زاده ای از ترک . (هفت قلزم ) (برهان قاطع) (آنندراج ). نام یکی از شاهزادگان ترکستان . (فرهنگ ناظم الاطباء) : آن ماه نو کجاست که مه خاکپای اوست الچیچک آنکه حجره ٔ ج