نرگاللغتنامه دهخدانرگال . [ ن ِ ] (اِخ ) سیاره ٔ مریخ و به عقیده ٔ بابلی ها رب النوع جنگ ، طاعون و جهنم بود. (ایران باستان ص 189).
ژنرال قنسوللغتنامه دهخداژنرال قنسول . [ ژِ ن ِ ق ُ ] (فرانسوی ، اِ مرکب ) یا ژنرال کنسول . سرکنسول و کارپرداز اول . آنکه تعهد امور ابناء کشور خویش را در مملکت بیگانه کند.
ژنرال آجودانفرهنگ فارسی معین( ~.) [ فر. ] (اِمر.) مقام نظامی تشریفاتی که از سوی فرمانده کل تعیین می شود.
ژنرالیفلغتنامه دهخداژنرالیف . [ ژِ ن ِ ] (اِخ ) نام قصر پادشاهان مغاربه نزدیکی الحمراء واقع در غرناطه و آن نمونه ٔ بارزی ازفن معماری عرب و دارای باغهای دلکش و باشکوه است .
ژنرال قنسوللغتنامه دهخداژنرال قنسول . [ ژِ ن ِ ق ُ ] (فرانسوی ، اِ مرکب ) یا ژنرال کنسول . سرکنسول و کارپرداز اول . آنکه تعهد امور ابناء کشور خویش را در مملکت بیگانه کند.
ژنرال قنسوللغتنامه دهخداژنرال قنسول . [ ژِ ن ِ ق ُ ] (فرانسوی ، اِ مرکب ) یا ژنرال کنسول . سرکنسول و کارپرداز اول . آنکه تعهد امور ابناء کشور خویش را در مملکت بیگانه کند.
ژنرالیفلغتنامه دهخداژنرالیف . [ ژِ ن ِ ] (اِخ ) نام قصر پادشاهان مغاربه نزدیکی الحمراء واقع در غرناطه و آن نمونه ٔ بارزی ازفن معماری عرب و دارای باغهای دلکش و باشکوه است .