ژکیدنلغتنامه دهخداژکیدن . [ ژَ / ژُ دَ ](مص ) با خویشتن دمدمه کردن از دلتنگی . (لغت نامه ٔ اسدی ). در خود همی تندیدن وهمی گفتن نرم نرم به تندی و خشم آلودگی . (لغت نامه ٔ اسدی نسخه ٔ نخجوانی ). با خود همی دندیدن نرم نرم و خشم آلود. (لغت نامه ٔ اسدی ). آهسته سخن
ژکیدنفرهنگ فارسی عمیدسخن گفتن زیر لب از روی خشم و دلتنگی؛ با خود حرف زدن از سر قهر و غضب؛ غرولند کردن: ◻︎ ای طبع سازوار چه کردم تو را چه بود / با من همینسازی و دائم همیژکی (کسائی: ۴۱).
چقیدنلغتنامه دهخداچقیدن . [ چ َ دَ ] (مص ) نیزه نصب نمودن و میخ فروکردن . || حمله کردن و بیگدیگر زدن . || خصومت کردن . (ناظم الاطباء). چخیدن . چغیدن . || همهمه شدن . (ناظم الاطباء). || درمانده شدن . (ناظم الاطباء). || چخیدن . چغیدن . دم زدن . و رجوع به چخیدن شود.
چکیدنلغتنامه دهخداچکیدن . [ چ ُ دَ ] (مص ) مکیدن . (از برهان ذیل چکیده ) (از رشیدی ) (از انجمن آرا) (از آنندراج ). چوشیدن و چشیدن : پستان آب می چکد ایرا که دایه اوست طفل نبات را طلبد دایه جابجا. مولوی (از رشیدی ).رجوع به چُکیده شود.
کدنلغتنامه دهخداکدن . [ ک َ ] (ع مص ) منطقه کردن جامه را و بستن آن . (منتهی الارب ). مانند کمربند بر کمر بستن جامه را. (از ناظم الاطباء).
کدنلغتنامه دهخداکدن . [ ک َ دَ ] (ع ص ) تیره . (منتهی الارب ) (آنندراج ). کدر. (اقرب الموارد). || (اِمص ) تیرگی و کدورت . (ناظم الاطباء).
بژکیدنلغتنامه دهخدابژکیدن . [ ب ِ ژَ / ژُ دَ ] (مص ) (از: ب + ژکیدن ) ژکیدن . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). رجوع به ژکیدن شود.
بژکیدنلغتنامه دهخدابژکیدن . [ ب ِ ژَ / ژُ دَ ] (مص ) (از: ب + ژکیدن ) ژکیدن . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). رجوع به ژکیدن شود.