لغتنامه دهخدا
ژی . (اِ) آبگیر. آبدان . شَمَر. (لغت نامه ٔ اسدی ). جائی که آب در آن جمع شده باشد. (برهان ). غفچی . کوژی . تالاب . غدیر. اوشال . ژیر. آژیر. شاید این کلمه صورت دیگری از کلمه ٔ جوی باشد : ای آنکه من از عشق تو اندر جگر خویش آتشکده دارم صدو بر هر م