کابنهلغتنامه دهخداکابنه . [ ب ِ ن َ / ن ِ ] (اِ) بمعنی چشم باشد چنانکه هر گاه گویند «کابنه بدو دار» مراد آن باشد که چشم ازو برمگردان و از نظر نینداز . (برهان ) : ای شهنشاهی که مهر چرخ راهست روشن از وجودت کابنه . <p class="au
کابینهلغتنامه دهخداکابینه . [ ن ِ ] (فرانسوی ، اِ) اطاق دفتر. دفتر. || هیئت وزیران . مجموع وزراء. دولت . || مستراح . مبال (در تداول ). به هر سه معنی در فارسی مستعمل است .
کائینهلغتنامه دهخداکائینه . [ ن َ ] (اِ) مؤلف آنندراج آرد: بر وزن آئینه . امر کردن باشد بشخصی که چشم از من مگردان و با من باش و به این معنی کایینه با دو یای حطی هم بنظر آمده . این کلمه مصحف «کابنه » است . رجوع به برهان چ معین و «کابنه » در همین لغت نامه شود.
کاینهلغتنامه دهخداکاینه . [ ی ِ ن َ / ن ِ ] (اِ) امر کردن باشد به شخصی که ، چشم از من مگردان و با من باش ، و به این معنی کایینه با دو یاء حطی هم به نظر آمده است . (برهان ). || چشم بود، گویند کاینه بدو دار، یعنی چشم از او بر مگردان (یادداشت مؤلف ). ظاهراً مصحف