کارآزمودهلغتنامه دهخداکارآزموده . [ زْ / زِ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) مجرب . کاردیده . تجربه دیده . صاحب تجربه . کارآزمود. کارآزمای : برفتند کارآزموده سوارپس پشت ایرانیان چل هزار. <p class="author"
کارآزمودهفرهنگ مترادف و متضادباتجربه، حاذق، خبره، قابل، کارآمد، کاردان، کارکشته، مجرب ≠ بیتجربه، تازهکار
واحد سگهای بویاب کارآزمودهcanine unitواژههای مصوب فرهنگستانیکی از یگانهای پلیس که سگهای بویاب آموزشدیده در اختیار دارد و برای یافتن مواد مخدر و مواد منفجره و افراد خلافکار از آنها استفاده میکند اختـ واحد سَبْکا K-9
کارآزمودگیلغتنامه دهخداکارآزمودگی . [ زْ / زِ دَ / دِ ] (حامص مرکب ) عمل کارآزموده . رجوع به کارآزموده شود.
کارآزمودگیفرهنگ فارسی عمیدعمل کارآزموده؛ کارآزموده بودن: ◻︎ ز تدبیر پیر کهن برمگرد / که کارآزموده بُوَد سالخورد (سعدی۱: ۷۴).
کارآزمودگیفرهنگ فارسی عمیدعمل کارآزموده؛ کارآزموده بودن: ◻︎ ز تدبیر پیر کهن برمگرد / که کارآزموده بُوَد سالخورد (سعدی۱: ۷۴).
واحد سگهای بویاب کارآزمودهcanine unitواژههای مصوب فرهنگستانیکی از یگانهای پلیس که سگهای بویاب آموزشدیده در اختیار دارد و برای یافتن مواد مخدر و مواد منفجره و افراد خلافکار از آنها استفاده میکند اختـ واحد سَبْکا K-9