کاررانلغتنامه دهخداکارران . (نف مرکب ، اِ مرکب ) وکیل . (ترجمان القرآن ) (مهذب الاسماء). وزیر و پیشکار و وکیل . (آنندراج ). کارگزار و پیشکار. (ناظم الاطباء). مصلحت گذار. (شعوری ج 2 ص 351) : یکی کاررا
کارگرانلغتنامه دهخداکارگران . [ گ َ ] (اِخ ) دهی ازدهستان کیوان بخش خداآفرین شهرستان تبریز. 13500گزی جنوب خاوری خدا آفرین 220هزارگزی شوسه ٔ اهر - کلیبر. کوهستانی و گرمسیر مالاریائی است دارای 91
کارگراندیکشنری فارسی به انگلیسیmanpower, crew, labor, proletarian, proletariat, working class, workpeople
برگمارلغتنامه دهخدابرگمار. [ ب َ گ ُ ] (ن مف مرکب ) مخفف برگمارده یا برگماریده . وکیل . (ناظم الاطباء). کارران . رجوع به برگماردن و برگماشتن شود.
برگماشتهلغتنامه دهخدابرگماشته . [ ب َ گ ُ ت َ / ت ِ ] (ن مف مرکب ) منصوب . نصب شده . (فرهنگ فارسی معین ). سِلطیط. مُسطِّر. مسلط. مُسیطر. || وکیل و مباشر. (ناظم الاطباء). کارران . موکَّل .- برگماشته شدن ؛ منصوب شدن . تَسطیر. تسلّط. تَس
وکیللغتنامه دهخداوکیل . [ وَ ] (ع ص ، اِ) کارران . (ترجمان علامه ٔ جرجانی ترتیب عادل بن علی ) (مهذب الاسماء) (شرح قاموس قزوینی ). آنکه بر وی کار گذارند، و برای جمع و مؤنث نیز گاه اطلاق گردد.(منتهی الارب ) (آنندراج ). آنکه کاری به وی واگذار شود. فعیل به معنی مفعول است زیرا به معنی موکول الیه